English



با سلام خدمت شما شنوندگان عزیز و با تشکر از روزنامه ایران استار که با ابتکارات جدیدی امکانات گفتگو و بیان خاطرات شهروندان را در غربت و بخصوص در ایامی که اغلب خانواده‌ها به دلیل گسترش ویروس کرونا به عبارتی خانه نشین شده‌اند فراهم کرده است که به حق قابل تقدیر می‌باشد و با سپاس از خانم عرفانه ایران‌نژاد و دعوت از اینجانب برای مشارکت در این طرح سعی می‌کنم به سهم خود بخشی از خاطرات خود را بخصوص در سالهای اولیه که به دلیل انقلاب اسلامی در ایران همه روزه شاهد تعداد زیادی از هموطنانمان به کانادا بودیم اظهار دارم.



من فکر می‌کنم مهاجرت برای همه خیلی سخت است و در واقع یک تولد دوباره است برای همه ما که به اینجا آمده‌ایم، یا سخت است یا بعضی موقع‌ها واقعا از کلمه سختی هم می‌گذرد، ولی خوب به هر شکل ناچاریم که خوب یا بد‌ با آن کنار بیاییم.



سلام خدمت شما و همه هموطنان عزیز من آرش خارابی هستم. قریب به 22 سال پیش از ایران به کانادا مهاجرت کردم و در واقع خاطره‌ای هم که می‌خواهم تعریف کنم برمی‌گردد به همان روز اولی که از ایران وارد کانادا شدم البته یک نیم روزی وسط اروپا ایست داشتیم که همه تقریبا این ایست را دارند. مثل همه دوستان‌ و هموطنان عزیزم از آنجایی شروع می‌شود که با همه مدارک و استرس و همه این‌ چیزها رفتم به فرودگاه و چیزهایی که نمی‌دانستم مثلا یک قیچی کوچولو همیشه همراهم بود و خودکار و مداد و از اینجور چیزها.



با سلام خدمت دوستان عزیزم من فریبافرد هستم افتخار آشنایی با عرفانه خبرنگار ایران استار را داشتم که از من خواستند که یک خاطره در مورد مهاجرت تعریف کنم. حتما با عرفانه جون آشنایی دارید reportهای خیلی قشنگی را همیشه تهیه می‌کند و ما را مفتخر می‌کند که بتوانیم reportهایش را تماشا کنیم. و اما برویم سر خاطره‌ای که من در مورد مهاجرت دارم. یک خاطر‌ه بسیار خنده‌دار دارم که فکر می‌کنم خیلی از شما مهاجرهای عزیز با شنیدن آن، شاید خاطراتتان زنده شود.



سلام، ممنون از اینکه من رو قابل دانستید و دعوت کردید.‌فکر می‌کنم بیشتر ایرانیانی که از کشور بیرون آمدند و مخصوصا آمدند به کانادا، زمانی که با چند نفر صحبت کردم در یک سری چیزها مشترک هستیم. همانطور که خودتان می‌دانید مهاجرت خیلی سخت است. کشور هر کس مثل مادرش عزیز است و برایش مثل خانواده‌اش می‌ماند، ریشه‌های ما در کشور خودمان است، ولی حالا باید ببینیم هر کسی به دلیلی این مادر را ترک کرده است و این دلبستگی‌هایمان را یک جورهایی از بین بردیم یا اینکه یک جورهایی وقتی از کشور خارج شدیم آنها را کوتاه کردیم و با دلی سرشار از غم و دلشکستگی بیرون آمدیم.



سلام من خسرو رضایی هستم و در حدود 20 سال است که ساکن تورنتو هستم. خیلی خوشحالم که با شما دارم تماس می‌گیرم و می‌خواهم یک خاطره تعریف کنم. وقتی که وارد کانادا شدیم ‌مسائل و چیزهایی بود که با ایران خیلی متفاوت بود و ما با آن روبرو بودیم. مساله این است که ما در ایران می دانیم که در روابط بین زن و مرد به اصطلاح در زمان روبرو شدن با همدیگر کسی با زنی دست نمی‌دهد و اینجا که ما آمدیم دیدیم که مساله خیلی متفاوتی است. اینجا دست که می‌دهند هیچ، همدیگر را هم می‌بوسند.



درود و سلام بر شما در هر کجای این کره خاکی که هستید با برنامه گپ تاپ میهمان خانه‌های شما شدیم تا انعکاس دهنده خاطرات تلخ و شیرین ایرانیان ساکن کانادا باشیم با ما همراه باشید.



*وقت شما بخیر در ابتدا بفرمایید و خودتان را معرفی کنید کمی از پیشینه هنری‌تان برای ما بگویید و اینکه چه شد که این راه را انتخاب کردید؟



*وقت شما بخیر ممنونم از اینکه در این مصاحبه شرکت کردید. در ابتدا خودتان را معرفی نمایید و از پیشینه کاری و تحصیلی‌تان برای ما توضیح دهید و اینکه چه شد که نقاشی را انتخاب کردید؟



*با سلام خدمت شما ممنون هستم که دعوت ما را برای این مصاحبه پذیرفتید ممنون می‌شوم که در ابتدا خودتان را معرفی بفرمایید و همچنین از رشته ورزشی‌تان بگویید و اینکه چه شد که از میان رشته‌های ورزشی شما قایقرانی را انتخاب کردید؟

Pages

Share this with: ارسال این مطلب به