پس مسئله سیاسی اصلی ایران،که دایم هم میشنوید دیکتاتوری است
دکتر شجاعالدین ضیائیان
به نامِ ایرانِ آزاد. مسئلهی اصلی ایران نه آقای خامنهای است و نه "دیکتاتوری"؛ بلکه ناآگاهی مردم، عوامفریبی سیاستمداران، بد اخلاقیهای فردی و اجتماعی، نامهربانیها، خودخواهیها، حاکمیت دروغ، و اینجور چیزهاست. بیشترشان اخلاقی، اجتماعی و فرهنگی است و بیشترشان ناشی از حاکمیتِ زورکی {به نام} اسلام است. دیکتاتوری، اگر این دیکتاتوری صرفا در جهت و به خاطر حفظ منافع و امنیت ایرانیان باشد، درد ایران نیست. اینکه باید همگان جلوی چراغ قرمز بایستند دیکتاتوری است اما برای جلوگیری از بینظمی و تصادفات مرگبار لازم است. دیکتاتوری جراح که برای نجات جان است خونریزی است اما با هدف و امید به نجاتبخشیدن و زندهنگهداشتنِ تن است. جراحی بدون خونریزی همیشه میسر و امکانپذیر نیست.
پس مسئله سیاسی اصلی ایران،که دایم هم میشنوید دیکتاتوری است، در واقع دیکتاتوری نیست، بلکه اساساً دو چیز است.
یکی (که اغلب فراموش میشود) محاصره ایران توسط دشمنان ایران، سودجویان مجتمع صنعتی – نظامی - مالی جهانی به ویژه آمریکائی انگلیسی و نوکران آنها (امارات، قطر، آل سعود، ...) است. این یکی از ۲ مسئله اصلی ماست، که اینها بیش از۱۶ سال است ما را محاصره کردهاند و با کمال وقاحت فلات قاره ایران، خلیج فارس، و آسیای غربی را در اشغال نظامی خود گرفتهاند و صدای دنیا هم در نمیآید، حتا صدای ایرانیان آزادیخواه و میهندوست هم در نمیآید زیرا که همه اعتراضاتشان متوجه زعمای اسلامی است و بعضاً فحش و ناسزاگوئی به آنها و مرگشان را خواستن. حتا متاسفانه از دشمنان کمک هم میخواهند و میگیرند. جمهوری اسلامی هم صدایش در نمیآید، به این معنا که نمیداند چطور رفتار کند زیرا خودش هم پرخاشگر و مسئلهساز است و کاردان نیست بلکه تمرکزش بر موضعگیری ایدئولوژیکی و تبلیغات اسلامی است که روحالله خمینی به ارث گذاشته است. در واقع خمینی است که هنوز پس از مرگش، با نهادهائی که بر جا گذاشته، بر ایران حکومت میکند. "مرگ بر آمریکا" یا کشور دیگر گفتن البته که چارهی کار نیست بلکه برعکس، بهانهی آن تجاوزات هم هست.
دیگری اما مسئله اصلی، مسئله اساسی، مسئله شماره یک ایران، وجود همین "نظام" {به اصطلاح} اسلامی است که آقای خمینی بر ایران تحمیل کرد. مسئله، مسئلهی "نهاد" است نه "فرد". آقای خامنهای، آقای روحانی یا آقای احمدینژاد مسئلهی اصلی ایران نیستند. اینکه فکر کنید یکی برود یکی دیگر بیاید کارها درست میشود، در این نظام درست نمیشود. مشکل از نظام است و قوانین اساسی موجود. مشکل از قوانین شرع اسلام است که بیش از هزار سال پیش تدوین شده و امروز شده قانونِ یک جامعهای که میخواهد پیشرفت کند اما با این قوانین کهنه و فرسوده طبعاً نمیتواند.
چاره و راهحل: برگزاری رفراندوم برای تعیین نظام سیاسی ایران
"نظام" مسئلهی اصلی است، نه "ناظمان"، و چاره در این است که در یک رفراندوم دموکراتیک، در محیطی آرام و پرمهر، بدون هیاهو و جنجال، دور از هر نوع پرخاش و اهانت و کینهتوزی، نظام سیاسی ایران به رای ملت گذاشته شود، به امید انتخاب نظامی آزاد که صفت "اسلامی" از آن برداشته شود، و در آن دین از دولت جدا و حقوق همه شهروندان برابر باشد. فرقی نمیکند که پادشاهی باشد یا جمهوری بلکه انتخاب میان نظام دینی (اسلامی) و نظام عرفی (لائیک - سکولار) مهم است. آن به اصطلاح "رفراندوم" ۱۳۵۷ که منجر به بر پائی "جمهوری اسلامی" شد باطل است زیرا به هیچ لحاظ صحیح انجام نشد. نه در محیطی آرام انجام شد، نه پرسش رفراندوم درست طرح شده بود بلکه به دستور شخص خمینی بدون هیج بحث و گفتگويی تعیین شد، و از همه مهمتر نه رایگیری کاملا مخفی بود، نه کسی که، مثل من، میخواست مشروطه سلطنتی را حفظ کند و رای "نه" به "جمهوری اسلامی" بدهد احساسِ تامین جانی داشت! من و همسرم که در آن روز با ترس و لرز رفتیم، دور از حوزهی مسجدِ بغلِ منزل، در حوزهی بولینگ عبدو (؟)رای "نه" دادیم، شاهدِ زندهی مخفی نبودن رای و دخالتِ مسئولان آن حوزه، جوانان پاکدل اما نادان، در آن رایگیری بودیم که از ما، با لحنی محبتآمیز، پرسیدند که چرا رای منفی دادیم! تازه این یک رایگیری در یک حوزه شمالِ شهر تهران بود، زیرِ نظرِ جوانانی ظاهراً آزادمنش، تحصیلکرده و دانشآموخته! وای به جاهای دیگر!
علاوه بر همه این اشکالات، اولاً مردم نمیدانستند جمهوری اسلامی چیست و بسیاری از همان اشخاصی که با شور و هیجان به ایجاد جمهوری اسلامی رای دادند دیری نپائید که به اشتباه خود پی بردند و امروز شاید اکثر آنان پشیمان باشند، شاید. دوماً بیش از نیمی از جمعیت کنونی ایران به سال ۱۳۵۷ به دنیا نیامده بودند (جمعیت ایران بیش از دو برابر شده است)! سوماً در دنیای نضجِ فوقالعاده امکانات ارتباطاتی و اطلاعاتی، آگاهی مردم فوق العاده بیشتر از ۴۰ سال پیش شده است و تشخیص سیاسیشان بسیار برتر از آن موقع است. همین جمهوری اسلامی، جنگ ایران و "عراق"، و دیگر ماجراهای داخلی و خارجی، فشارهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، تجربه کمنظیری بود که سطح آگاهی سیاسی مردم را فوقالعاده بالا برد، به طوری که ایرانیانِ درونمرزی در شمار آگاهترین مردمان جهان از لحاظ سیاسی در آمدهاند.
امروز این احساس و برداشت رشد کرده که نظام شاهنشاهی بیش از نظام اسلامی کنونی به ایران و ایرانی خدمت کرده بوده است. همان قانون اساسی مشروطه را که داشتیم (که کپی قانون اساسی بلژیک است) خوب و بسا بهتر از قانون اساسی جمهوری اسلامیِ کنونی بوده است (که لباسی است که برای تن آقای خمینی دوخته شده بود). بنا بر این یک همه پرسی جدید حرکتی معقول است و همه ایرانیان باید به جای شعارهای همیشگیِ کودکانه، پرخاشگرانه، پوج، هیجانی، کینهتوزانه و تقصیرها را به گردن مسئولانِ کنونی انداختن (در صروتی که اکثر مردم ایران خطا کردند)، همه یکصدا و به صورتِ متین و محترمانه خواستار برگزاری یک رفراندومِ درست و حسابی بشوند و اکیداً هر نوع شعار انحرافی دیگر را از خود و دستور کار بزدایند.
من پیشنهاد میکنم که پرسش رفراندم میان این دو قانون اساسی یعنی جمهوری اسلامی و مشروطه شاهنشاهی باشد یا اگر ملت جمهوری بخواهد باز همان قانون مشروطه سلطنتی را با تغییرات جزئی میتوان به جمهوری تبدیل کرد، و اغلب کافی است صرفاً به جای "شاه" بنویسیم "رئیس جمهور".
لزوم ۳ تغییر مهم در قانون اساسی مشروطه (چه سلطنت چه جمهوری)
اما از فرصت استفاده کنیم و سه چیز مهم را از آن قانون مشروطهمان حذف کنیم (چه سلطنت، چه جمهوری)
1- مقام شاهنشاهی (یا ریاست جمهوری) موروثی نباشد بلکه انتخاباتی باشد زیرا در عصر جدید، موروثی بودن نه با اصل برابری شهروندان وفق دارد نه با اعلامیه جهانی حقوق بشر. شاید هم یک شاهزادهای فاقد هوش یا علاقه سیاسی باشد، یا اصلاً باطناً نخواهد شاه بشود و ترجیح بدهد کیف زندگیش را به عنوان یک انسان آزاد ببرد، که اغلب هم همینطور است!
2- متمم قانون اساسی مشروطه حذف شود. این "متمم" به آخوند (روحانیت) حق ابطال قوانین مجلس را میدهد و دیکتاتوری عقیدتی اسلامی را حاکم میسازد و منافع قشر آخوند را بر منافع مردم ارجح میدارد، که درست نیست (در ج.ا.ا. هم نهاد شورای نگهبان این دیکتاتوری را اعمال میکند)
3- مواد مربوط به"دین رسمی" ایران حذف شود. یک کشور احتیاج به دین رسمی ندارد. هر شهروند ایرانی باید بتواند در انتخابِ دین و آئین و عقیدهی خود آزاد باشد و از حقوق برابر بهرمند باشد، مضافاً به اینکه دین اسلام یک دین ایرانی نیست، و درست و عادلانه و منصفانه نیست که به زورِ قانون کماکان بر ایرانیان تحمیل شود و کسی را که مسلمان نباشد به شهروند درجه دو تبدیل نماید.
نظام عرفی به جای نظامِ اسلامی
با این ترتیب و در یک نظامِ عرفی (لائیک، سکولار) تفاوتی میان نظام سلطنتی و جمهوری نباشد و کافی است عنوان "رئیس جمهور" را به جای "شاه" بگذاریم که هر دو مادامالعمر و انتخاباتی باشد، و مسئولیت اجرائی بر عهده نخست وزیر و کابینه باشد. شاه یا رئیس جمهور (همچون مقام "رهبری" در جمهوری اسلامی، اما با اختیارات محدودتر) ضامن استمرار دولت بوده هیچکدام، طبق قانون، مسئولیت اجرائی نداشته باشند بلکه مسئولیت بر عهده نخست وزیر و کابینه دولت باشد که در نتیجه انتخابات پارلمانی - مجلس (مثل انگلستان یا بلژیک یا کانادا یا آلمان یا هندوستان و مثل ایران پیش از ۱۳۵۷، البته آنموقع، به علت عقب ماندگی سیاسی ملت که به دیکتاتوری شاه مبدل شد، بیشتر در تئوری بود تا در عمل) تشکیل شود. شاه یا رئیس جمهور تنها بر هماهنگی سه قوه نقش نظارت و داوری داشته، ضامن تداوم دولت ایران باشند.
رفراندومِ ۲ مرحلهای: نظامِ عرفیِ سلطنتی یا جمهوری
به طور خلاصه، هدف ایرانیان باید جهت برگزاری همه پرسی باشد، ولاغیر، برای تعیین میان دو نظام: میانِ نظام دینی و نظامِ عرفی، خواه مشروطه پادشاهی باشد یا جمهوری، که انتخاب میان این دو، پادشاهی یا جمهوری، چنانچه مردم به نظام عرفی (به انگلیسی "سکولار"، به فرانسوی "لائیک") رای دادند، در مرحلهی دوم به رای ملت (همهپرسیِ دوم) گذاشته شود که جمهوری باشد یا شاهی (سلطنتی، پادشاهی، شاهنشاهی) با شرط اینکه سلطنت موروثی نباشد بلکه همچون مقامِ ریاست جمهوری به انتخاب مردم باشد.
شاید زمانِ خردگرائی و برگزاری رفراندوم فرا رسیده باشد
اینها را که نوشتم چیز تازهای نیست و به سال ۱۹۹۳ طی فراخوانی برای تشکیل "جبههی آزادی و آبادی ایران بزرگ" با هدف برگزاری رفراندم برای تعیین نظامی که در آن دین از دولت جدا باشد و حقوق همه شهروندان برابر باشد، با هدفِ برگزاری رفراندومی در محیطی سالم و مسالمت آمیز، خطاب به چند صد نفر از دستاندرکاران ج اا و اپوزیسیونِ چپ و راست، جمهویخواه و سلطنتطلب، همین موضوع را در سطح نسبتاً وسیعی منتشر کردم که مورد استقبال قرار گرفت و تا مدتی تبدیل به گفتمان اصلی سیاسی ایران شد. تا اینکه با "قتلهای زنجیرهای" دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی و به ویژه پس از "فتنه" اعتراضی میرحسین موسوی به انتخاب نشدن خود، گفتمان سیاسی ایران دوباره به مسائل اختلافات و قهرمانپروریهای شخصی و تبلیغات ضد احمدینژاد و خامنهای و هواداری از "جنبش سبز" و "آزادی انتخابات" و این جور چیزها کشانیده شد و بار دیگر از مسئله اصلی منحرف شد . اما امیدوارم زمان قبول و اقدام به چنین رفراندومی از سوی افکار عمومی، در همه ردهها، حتا در بالاترین ردههای مسئولان با تجربه کشور، از یکسو، و تلاشگران فرهیخته اپوزیسیون، به ویژه جوانان، از سوی دیگر، فرا رسیده باشد. شرطِ پیروزی، احترام متقابل است. من سخنرانیهای هیجانانگیز، کینهتوزانه، و پر از بیحرمتیها را که ۶ و ۷ ژانویه در تورنتو برگزار شد کودکانه، منفی، خطرناک و بسیار زیانبار میدانم. حرکت ایرانیان باید هدفمند باشد و تنها هدف ما در همبستگی، استقرار یک نظام دلخواه است در محیطی آرام و محترمانه نه با پرخاشگری که مختصِ جماعت و جوامعِ عقبمانده است.
همبستگی همه ایرانیان علیه دخالتهای خارجی در منطقه
–همزمان، چه دولت جمهوری اسلامی چه اپوزیسیون و مخالفان جمهوری اسلامی لازم است به عنوان یک ایرانِ همصدا و همبسته با یکدیگر همکاری کرده از راه توسل به شورای امنیت سازمان ملل متحد، خواستار خروج همه قوای نظامی بیگانه (آمریکا و انگلیس و ناتو) از منطقه، قطع دخالتهای آنان در امور داخلی کشورهای منطقه و خواستارِ قطع فروش و صدور اسلحه به این کشورها بشوند. بدانید که یک عاملِ مهم در دگرگونیهای کشور ایران و هرج و مرج خونبار و خانمان برانداز در منطقه آسیای غربی، وجود مجتمع صنعتی - نظامی - مالی امریکاست و وجود مرزهای تصنعی و جنگ افروزی است که استعمار در این منطقه در سده های ۱۹ و ۲۰ میلادی ترسیم کرده به جا گذاشته است.
یکشنبه ۱۷ دیماه، ۷ ژانویه، سال ۷۳ پسا هیروشیما،
شجاع الدین ضیائیان
shodjaeddin@gmail.com
برای ایران آزاد آباد و مهربان و پیشرو و سربلند و پیشتاز در جهان، و برای همبستگی ملی و برگزاری "همهپرسی" متمدنانه و مهربانانه پشتیبانی و تبلیغ کنید