آنچه به عنوان بحران اقتصادی سالهای 2006 در آمریکا اتفاق افتاد که منجر به سقوط وسیع قیمت املاک در این کشور و انتقال ثمرات منفی این بحران به بسیاری از کشورهای دیگر شد، ماهیتا با سیر آنچه در کانادا می‌گذرد متفاوت می‌باشد. دوستان، هر سبزی، سبزه نمی‌شود
مقدمه
این مقاله را من چند سال پیش نوشتم. از آنجایی‌که هنوز افرادی هستند که به مسائل پیرامون بحران اقتصادی سالهای 2005، 2006 آشنایی کافی نداشته و گاهی با دیدگاه یکسان به مسائل بازار املاک و مشکلات اقتصادی کانادا نگاه می‌کنند، تجدید چاپ آن را بی‌ارتباط ندیدم. متاسفانه به علت تنگی وقت نتوانستم چنانکه می‌خواهم مطالب آن را کاملا به روز کنم. سعی می‌کنم که در هفته‌های آینده در چند قسمت به مسائل نوین اقتصادی سیاسی کشور بپردازم.
سقوط بازار املاک در آمریکا و نا تشابهات کانادایی:
دوستانی هستند که سالهاست اصرار دارند که بازار املاک کانادا بزودی سقوط کرده و قیمت‌ها شکسته و سقوط خواهد کرد. من از سال  2009 با  اینگونه  تفکرات بسیاری از این دوستان آشنایی دارم و هنوز پس از گذشت هشت سال این دوستان معتقدند از ابتدا درست می‌گفته اند و حرف مرد یکیست. چون گفته‌ام قیمتها سقوط خواهد کرد‌، پس حتما چنین خواهد شد. اگر شده سی سال دیگه هم بگذرد و قیمت املاک پایین بیاید، یکروزی حرف " من " درست از آب در می‌آید.  طرز تفکر این دوستان من را به یاد آیه 9 سوره یاسین از قرآن می اندازد که برای برخی از افراد مهم نیست که حقایق چگونه باشد، آنها فقط آنچه خود می‌خواهند‌، می‌بینند‌، می‌شنوند و می‌بویند. نکته ای که در باب مسائل مالی اهمیت دارد‌، موقعیتهایی است که بر اساس آنها می‌توان از فراز و نشیب‌های اقتصادی به خود و دیگران سود رساند و به خاطر  این دیدگاه های غلط به هیچ و پوج بدل می‌شود. امثال این افراد به جای سوار شدن بر موج ، ترس از عقوبت آن را دارند.
مکانیزم بحران اقتصادی سال  2006 در آمریکا
آنچه به عنوان بحران اقتصادی سالهای 2006 در آمریکا اتفاق افتاد که منجر به سقوط وسیع  قیمت املاک در این کشور و انتقال ثمرات منفی این بحران به بسیاری از کشورهای دیگر شد، ماهیتا با سیر  آنچه در کانادا می‌گذرد متفاوت می‌باشد. دوستان، هر سبزی، سبزه نمی‌شود.
تشریح انفجار اقتصادی سال 2006 در آمریکا بسیارپیچیده‌تر و مفصلتر از توضیح چند سطر می‌باشد. با این وصف، نتیجه تحقیقات عموم گروه‌های وابسته به کنگره آمریکا و بسیاری از گروه‌های مستقل اقتصادی در چند کلمه و عبارت خلاصه شده است؛ توطئه سیاسی- اقتصادی‌، دزدی‌های کلان، کلاهبرداری آشکار و پنهان و مهمترین همه‌" یک پروسه برنامه‌ریزی شده‌".
این پروسه " برنامه‌ریزی شده "، نتیجه کارکرد دولت جرج بوش و یکسری از ارگان‌های خصوصی مالی بود که حدود بیش از دو تریلیون دلار از درون اقتصاد کشور آمریکا و حدود دو تریلیون دیگر از بازار کشورهای دیگر را به منطقه غیبی و پنهانی ! منتقل کردند.
بر همه عاقل مغزان آشکار است که هیچ چیز در دنیا کاملا محو و نابود نمی‌شود. پدیده‌ها به هم تبدیل می‌شوند. نه چیزی نابود می‌شود و نه چیزی از هیچ بوجود می‌آید. این امر که از احکام مشخصه علمی می‌باشد که در مورد حقایق اقتصادی نیز صادق است. حال،هنگامی که حضرات عنوان می‌کنند که این مبالغ تریلیون دلاری محو گشته‌اند، مغز سالم را به حیرت وا می‌دارد. شاید "سرزمین مقدسی " وجود داشته باشد که این سرمایه‌های عظیم را در خود پنهان کرده باشد، اما مطمئنا آنها غیب و محو نشده‌اند.

نگاهی مختصر به آنچه گذشت:
1 -  مبنای برنامه ریزی این پروسه از زمان خانم ماگارت تاچر آقای ریگان پایه‌ریزی شد. حذف قوانین نظارت بر عملکرد سرمایه‌ها، اولین حرکتی بود که اجازه داد که سرمایه های خصوصی قدرت مانور‌های وسیع و گوناگونی داشته باشند بدون اینکه هیچ شخص یا ارگان مسئولی قدرت نظارت بر عملکرد آنها  و یامحدود کردن دامنه بازی‌های مشکوک را داشته باشد. * (1)
2 -  نمایش‌های اقتصادی دوران کلینتون و بوش پدر جوی فریبنده و دروغین بوجود آورد که گواه بر رشد اقتصادی و بشارت بر خوشبختی مالی همگانی داشت. به نظر می‌رسید که سرمایه داری همچنان در حال خوشبخت نمودن آدمها بود. در صورتیکه در همان زمان آمریکا با قرض‌های سنگین خود به بانکهای جهانی و صاحبان‌" سرزمین بهشت موعود " حتی قادر به خرید پودر سرخاب نبوده وبا سیلی صورت خود را سرخ می‌کرد.
اهمیت احیا و فرا- پسند کردن این جو چنان اساسی بود تا بتوان بر مبنای آن توده‌های عظیم مردمی را متقاعد نمود که در مسیر درستی قدم می‌گذارند و خرید سهام بخصوص در قسمت املاک سودآورترین می‌باشد. جو خوشبینی و امید به خوشبختی و تعمیم و همگانی جلوه دادن ثمرات مالی این‌" خوشبختی مالی " باعث شد که میلیونها توده مردم گوسفند وار به دنبال چوپان‌ها و سر - گوسفندانی قدم بردارند که ظاهرا  در چند سال پیش تر به نتایج مطلوبی دست یافته بودند. کم نبود تعداد افرادی که در سالهای 2000 تا 2005 با خرید و فروش ملک به نون و نوائی رسیده بودند. ظاهر این نمایش بسیار خوشبینانه و فریبنده بود.  از سوی دیگر، شکست سوسیالیسم تزار- استالینی در روسیه این شبهه را بوجود آورده بود که سیستم سرمایه‌داری در آمریکا، تنها آلترناتیو نجات دهنده‌ای است که می‌تواند جوامع بشری را به بهشت موعود راهنمایی کند. غافل از اینکه این آلترناتیو نه تنها توخالی،دروغین و فریبگرانه بوده که حتی شاید ماهیتی بسیار مضر‌تر و ناسالمتر از اتوپیای دیکتاتوری روسها داشته است. تا زمانیکه آمار حقیقی وضعیت اسفبار اقتصاد شکننده آمریکا به معرض تماشای عامه قرار داده نشد، بنظر می‌رسید که سراب سرمایه داری آهنگی گوشنواز دارد. اما در واقع، بر اساس آن آمارها کشور آمریکا سالها با سیلی فریب صورت خود را سرخ جلوه می‌داده است.  حقیقت این بود که بدهکاری مالی آمریکا سر به فلک زده بود. بخش مهمی از این بدهکاریهای مالی صرف مبارزات تبلیغاتی علیه سوسیالیسم و در ایجاد و گسترش کمربند سبزی شده بوده که به اشاعه اسلام در منطقه پیرامونی کشور روسیه منتج شد. آمریکا و کلیساها ( بخصوص کمپانی تولید مذهب کاتولیک ) در جنگ تبلیغاتی پیروز شده بودند، اما یقینا خدایی نبود که متقبل  هزینه‌ فریبکاری‌های آنها بشود و آنها میبایستی به دنبال راه چاره دیگری می‌بودند.
3-  همانطور که اشاره شد، قدم اول را آقای ریگان در آمریکا و خانم تاچر در انگل استان برداشتند. آنها با تضعیف قدرت نظارت بر مناسبات اقتصادی و آزاده گذاشتن بی قید و شرط کمپانی های عظیم مالی، به آنها اجازه دادند که به هر شکل و روشی که مطلوبشان می‌باشد به چرای مردم مشغول شوند و جو دروغین و فریبنده رشد اقتصادی  را بوجود بیاورند.
قدم دوم جلب و جذب سرمایه ها و سرمایه‌گذاری به درون آمریکا بر اساس آن جو کاذب بود ولی تنها بخشی از سرمایه گذاری که مطلوب و قدرت جذب سرمایه را داشت، بخش املاک بود. بخش صنعتی ، سالهای پیش به خارج از کشورهای صنعتی و عموما به آسیای جنوب شرقی منتقل شده بود. کشور چین بیش از نود درصد سرمایه‌گذاری‌ها را به خود جذب کرده بود. چین سالهاست که کارخانه دنیا می‌باشد. 
4- از حدود سالهای 2000 و 2001، تزریق هنگفت سرمایه به درون بخش املاک شروع شد. بخش خصوصی که دیگر مشمول قوانین نظارتی نمی‌شد، توانست با ایجاد جوی دروغین این شبهه را بوجود آورد که رونق خرید و فروش خانه به علت رونق اقتصادی و افزایش توان مالی مردم می‌باشد.
5 - پس از آنکه بخش خصوصی نقش خود را ایفا کرد، بانکهای بزرگ شروع به کار کردند. بانکهای بزرگ با ایجاد ده‌ها بانک و شرکت‌های مالی کوچکتر، سرمایه های خود را به درون آنها منتقل کردند تا بتوانند با رشد بادکنکی آنها ظاهر رشد اقتصادی را بوجود بیاورند. تعداد بیشتر بانکها دو هدف را دنبال میکردند. اولانقش ساختن ظاهر رشد و توسعهسرمایه مالی را ایفا کردند و بعد همین بانکها و موسسات مالی کوچکتر بودند که با غیب شدن خود شاهراه فرار شعبده‌بازهای اقتصادی را بنا کردند. چون دیگر قدرت نظارت و حسابرسی بر مناسبات مالی  وجود نداشت و یا بسیار ضعیف بود، امکان بررسی احتمال تقلبی بودن این جریان و یا صحت و صقم آن روابط نیز وجود نداشت. بله به همین سادگی. و برخلاف نظرات برادر اقتصاد‌دان من چنین چیزی در سطح وسیع انجام شد. آیا حال می‌توانید به چگونگی شکل‌گیری و وقوع بحران بانکی اخیر ایران با دیدی بهتر و ریشه ای‌تر بنگرید؟
تصور می‌کنید که بحران اخیر بانکها ایران بر چه اساس شکل گرفته است، آیا تشابه مکانیزم وقوع آن با بحران بانکی آمریکا غیر قابل انکار است؟ آیا باز هم با این عقیده مخالفید که تاریخ بارها تکرار می‌شود؟
6 -  در این مرحله بود که این نمایش توانست در ورود و جذب سرمایه‌های غیر- آمریکایی کارگر بیفتد. صدها بیلیون دلار از سرمایه‌های کشورهایی نظیر روسیه، چین، هند و سرمایه داران خصوصی از طریق شرکت‌هایی نظیر Fannie Mae   و Freddie Mac به درون بازار املاک آمریکا منتقل شد.
7 - زمانی‌که برای کارگزاران این طرح مشخص شد که ورود سرمایه‌های خارجی به حد مطلوب خود رسیده است، زمان سر کیسه کردن سرمایه‌های غیر- خودی و گذار به مرحله شعبده‌بازی مالی بود. در این مرحله شعبده‌بازی مالی بود که  بانک‌های بزرگ شروع به بازخرید بانک‌ها و موسسات مالی کوچک‌تری کردند که خودشان قبلا خلق کرده تا بواسطه  رشد بادکنکی آنها نمایش  شکوفایی اقتصاد ملکی را برگزار کنند. هدف این نمایش این بود که سرمایه‌های عظیم باد آورده را از کشورهای به اصطلاح آزاد شده روسی، چین، ژاپن و خوشباوران دیگری که سرمایه‌داری را بهشت موعود توهم می‌کردند به درون موسسات مالی آمریکایی به گونه‌ای منتقل کنند تا بعدا محو شدن یا انتقال آن سرمایه ها به سرزمین موعود را منطقی جلوه دهند. پیدایش و محو این موسسات کوچک و عدم وجود ارکان نظارتی و آماری باعث شد که کسی نتواند رد و اثر پای قدم‌های انتقال سرمایه‌های محو شده را دنبال بکند.
8 -  حال که دیگر سرمایه‌ ملموس و قابل دسترسی برای ارزیابی وجود نداشته و به " سرزمین موعود " منتقل شده بود، نوبت مرحله گله و زاری و اشک ریختن بود که ای  وای  دزد آمد و رفت. ما ،معصوم و بیخبربوده‌ایم. ای امت بیدار شوید. سراب رشد اقتصادی، خوابی بیش نبوده است و...
معمولا در اینگونه موارد "فریبکارهای اقتصادی، سیاسی " همیشه افرادی قربانی می‌شوند که از طراحان و عاملین اصلی خلق برنامه و یا توطئه نبوده‌اند. آیا ماجرای " Enron " را به یاد می‌آورید؟ چرا به جای عاملین اصلی قضیه ( آقایان بوش و چیینی )، شخص حسابدار خودکشی- قتل کرد؟
در این مورد هم امثال آقایان Bernie Madoff و   Allen Stanfordبودند که در تله افتادند و قربانی ماجرا شدند. لاکن، حتی در مورد این اشخاص نیز هنوز مشخص نشده که چگونه توانسته‌اند بیش ازهشتاد بیلیارد دلار را به سرزمین و بانکهای مقدس منتقل کنند بدون اینکه کک کسی بگزد؟ جالب است که بدانید که یکی از کانالهایی که آقای استنفورد سرمایه های " خدا دادی  " خود را به شستشو گذاشته و جا به جا می‌کرده بانک خودی TD  در کانادا بوده است.
درباره بازار املاک کانادا
قبل از تشریح وضعیت اقتصادی بازار املاک کانادا لازم است که از شما سوال کنم که چه شباهتی بین آنچه گفته شد و وضعیت موجود بازار املاک در کانادا مشاهده می‌کنید؟ آیا به جز خریداران غیر کانادایی ( چینی ) چه تشابهه و توطئهً مشابه‌ای وجود دارد؟  وضعیت بازار املاک کانادا و مکانیزم روند رشد قیمت‌ها ماهیتا متفاوت از آنچه بر بازار املاک آمریکا گذشت، می‌باشد.
1 -  کانادا کشوری است که در طول بیش از دو دهه اگر نه اولین، مطمئنا در ردیف دومین یا سومین کشوری است که بیشترین تعداد سرمایه‌داران و پولداران جهان را به درون خود ( به اسم  اقامت )  کشانده است. بر خلاف آمریکا که تا چندی پیش اساس مهاجرت بر جذب سرمایه مالی متمرکز بوده ، در کانادا جذب سرمایه معمولا با تحمیل اقامت اجباری افراد نیز همراه بوده است. این کانادا بود که قبل از آمریکا مسئله اجبار اقامت را عملی نمود. فقط کسانی می‌توانند از مزایای اقامت و شهروندی استفاده کنند که حداقل زمانی را در درون کشور بسر ببرند. همین باعث میشود که سرمایه وارد شده به کانادا یا به مصرف کامل برسد و یا نتواند براحتی خارج شود. در مورد افراد ثروتمندی که مقیم کانادا شده‌اند و تصمیم به برگشت گرفته‌اند، ضرری به اقتصاد کانادا وارد نشده، چه بسا که سود خالص هم بوده است چونکه پول پرداخت شده خود را از دست داده‌اند. حضور عینی فرد یا خانواده او بنوعی ضامن وجود سرمایه‌های او نیز می‌باشد.
2 – سیاست‌های بانکی دولتهای کانادا بر خلاف آمریکا در کنترل و قلاده زدن به رشد غیر معقول قیمت‌ها بوده است. در ضمن بر خلاف آنچه در آمریکا گذشت، مدت‌هاست که در کشور کانادا پیش- پرداخت 20% وام مسکن،  معمول و در بسیاری از موارد اجباری میباشد. نگاهی به عکس پایین بیندازد تا ببینید در کشور آمریکا چه میگذشته است. عکس پایین فقط  نمونه ای از آنچه در سال‌های پیش از  2006  در کشور آمریکا بر بازار مالی  حاکم بوده ، می‌باشد. در طی چند سال اینگونه وام‌ها برای خرید مسکن پرداخت می‌شده است؛ هیچگونه پیش پرداخت، فقط 1% بهره، عدم اثبات داشتن درآمد... حتی به بدهکاران و ...
در کجای کانادا شما شاهد چنین بی‌نظمی اقتصادی هستید که به متقاضی  بدون ارائه مدارک کاری و مالی، وامی بدهند؟

Date: سه‌شنبه, سپتامبر 19, 2017 - 20:00

Share this with: ارسال این مطلب به