بیشتر سیاست خاورشناسی آمریکا مبتنی بر شناخت کشورهای نفتخیز خاورمیانه برای تسهیل غارت ثروتهای زیرزمینی ملتها و ایجاد وتشدید اختلافات مذهبی و سیاسی ملل ستمدیده خاوری برای تجزیه آنها و جلوگیری از احتمال ظهور قدرتهای بازدارنده سرمایهداری آمریکائی از غارت منبع ملی خاوری است
گفتگوی من با شما خواننده گرامی در باره شرقشناسانی که بیشتر به ایرانشناسی پرداختهاند از کشورهای امریکا، آلمان، انگلیس، فرانسه و ایتالیا ادامه پیدا کرد واز این بخش به بعد درباره شرقشناسان اهل روسیه از زمان تزارها و دوران کمونیستی تا کنون خواهد بود. پیش از آغاز به شرح حال شرقشناسان روسی کمی باید تامل کنیم تا بطورکلی در باره شرقشناسان روس چند مطلب را روشن کنم تا بهتر وعمیقتر به اندیشههای کلی و نقشههای پنهانی روسها در سایه خاورشناسی پی ببریم نخست شرقشناسان روسیه پیش از 1917 دوران تزاری در یک زمینه اشتراک داشتند و آن توجیه خواست پنهانی روسها برای بلعیدن خاک کشورها از جمله ایران بود که به گمان نزدیک به واقعیت این حکومت خودکامه و زورگوی روسیه که از بخت بد همسایه ایران شده بود باندازه دوبرابر خاک فعلی کشور ایران را یا با جنگ ویا با حیله و تبانی با دولت سرمایدار و استعمارگر دیگری که در آن سدهها تنها قدرت مقابل روسها در شرق بود که امپراطوری آزمند انگلستان باشد از سرزمین ایران پاره کرده و بخود وصله نموده بود و اکثر شرقشناسان روس در حیلهگری و تحقیقات با برنامه پنهانی دست کمی از برخی از شرقشناسان ماموران پنهانی شرکت هند شرقی انگلستان نداشتند وبه علت فرمانروائی به سرزمینی با فرهنگ اصیل ایرانی در اطراف ایران از آسیای میانه و منطقه قفقاز و وغارت آثار تاریخی وفرهنگی ایرانی موجود در مناطق متصرفی خود بهتر و عمیقتر از خاورشناسان کشورهای دوردست به مطالب تاریخی وفرهنگی و ادبی ایران تسلط پیدا میکردند و با بکار گرفتن تحقیقات محلی در سرزمینهای متصرفی خود با دانشمندان فارسی زبان که با فرهنگ ایرانی بزرگ شده بودند تسلط فکری وفرهنگی خودرا با مبازه با فرهنگ وزبان وخط ایرانی سعی در مغزشوئی و ایجاد ملیت کاذب در میان اقوام ایرانی تابعه خود بزرگترین دشمنی را با تمدن وفرهنگ ایرانی آشکار کردند و با انحراف از حقایق و ایجاد تاریخ جعلی از نو برای مردم تازه به اسارت گرفته خود ملیتها وکشورهای تازه از کارخانه عظیم خاور شناس پروری خود میساختند و ارتباط فرهنگی وملی پارههای ایران زمین را با تعویض خط وزبان قطع میکردند و بقول برادران تاجیکی ما با تبر مرزها میساختند. بگذریم این دوران تسلط بیرحمانه با اقوام ستمدیده ایرانی تحت استیلای روسیه با انقلاب 1917 روسیه بطور موقت پایان یافت ولی طولی نکشید که با تسلط اندیشه مارکسیستی سیاست قبلی در خاورشناسی روس به مطالعات برای ایجاد تاریخهای دستساز برای تطبیق تحولات تاریخ با قالب ماتریالیسم تاریخی و اندیشه مارکسیستی آغاز به کار کردند واین بار ریاکارانه با چاپ وتصحیح بسیاری از کتب تاریخی و ادبی سرزمینهای ایرانی سعی در جلب قلوب مردمان ستمدیده تحت تسلط آسیای میانه و قفقازیه نمودند بطور قطع چاپ کتب فارسی و ترجمه آثار روسی به زبان فارسی واشاعه آن در ایران داخلی و ایران فرهنگی بیرونی از تمام کشورهای استعماری جلو افتادند و حتی از چاپ وتالیف کتب زاویهدار با حقیقت برای کودکان و ارسال آن به ایران وپخش آن توسط عمال داخلی خود خودداری نکردند ودر زمینه شرق شناسی و تحقیقات ایرانی سعی کلی شرقشناسان دوره کمونیستی در اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی تقویت کاذب اندیشههای ناسیونالیستی در میان اقوام ایرانی داخلی وبالعکس کوبیدن و از میان بردن فرهنگ ملی ایرانی در متصرفات بزور وتزویر تصرف کرده خود سیاست غالب آنها بود و یکنواخت کردن زبانی وخطی در میان اقوام ایرانی بیرونی داخل اتحاد شوری در نواحی آسیای میانه و اقوام وطوایف قفقاز که بیش از دوهزار سال در ترکیب فرهنگ ایرانی بودهاند از نقشههای پنهانی مطالعات خاورشناسی شوروی در زمینه ایرانشناسی محسوب میشد و هدفی جز این نداشتند که از جنبه وسیع قومی و زبانی و فرهنگی ایران برای خلق ملتهای کاذب و تجزیه کشور به پارههای کوچکتر مبنی بر تفاوتهای قومی وطایفهای استفاده کامل ببرند وباز هم باید بگویم که این اوصاف شامل همه دانشمندان روس اعم از دوره تزاری وکمونیستی نمیشد و بودند کسانی مانند میرزا فتحعلی آخوند زاده و... که همیشه دلشان برای کشور ایران میطپید و اندیشهای جز ایران دوستی نداشتند ویاد آنها و نوشتهها وآثارشان مانند میهنپرستان ایرانی چون میرزا آقاخان کرمانی و شاهزاده جلالالدین میرزا فرزند فتحعلی شاه قاجار همیشه در اعماق قلب ایرانیان پایدار است.
ناگفته نماند که در آغاز گفتگو از خاورشناسی در هرکشوری اشارهای به نحوه سیاست خاورشناسی آن کشورها کردهام و اینجا جای شرح وتفصیل نیست، فقط اشاره میکنم که بیشتر سیاست خاورشناسی آمریکا مبتنی بر شناخت کشورهای نفتخیز خاورمیانه برای تسهیل غارت ثروتهای زیرزمینی ملتها و ایجاد وتشدید اختلافات مذهبی و سیاسی ملل ستمدیده خاوری برای تجزیه آنها و جلوگیری از احتمال ظهور قدرتهای بازدارنده سرمایهداری آمریکائی از غارت منبع ملی خاوری است و هدف آلمانها بیشتر اثبات برتری نژاد آریائی ومخالفت با منافع ابر قدرتهای جهانی و تامین و بازپسگیری سهمی از این خوان یغما برای آلمان است و انگلیسیها در سالهای قبل از استقلال هند در زمینه ایرانشناسی، ایجاد کشورهای ضعیف منطقهای برای ایجاد حریم امن برای غارت هندوستان بخصوص بازی زیرکانه با استعمار روسیه وحفظ برتری خود بر استعمارگران دیگر در منطقه خاورمیانه بود ولی استعمار فرانسه بیشتر برای شناخت تمدن عربی و اسلامی با برنامهریزی خاورشناسی در زمینه شناسائی اعراب و مسلمانان عربی زبان تلاش میکرد که مناطقی از شمال آفریقا و آسیای نزدیک در تصرف وتسلط آنها پایدار باشد ولی ایتالیا بعلت اینکه منافع مستقیمی در جهان فرهنگی ایرانی نداشت کمتر از دیگر ابرقدرتهای روز برای منابع سیاسی یا اقتصادی مبتنی بر غارت منابع ملی در ایران کوشش داشت و بیشتر در شناسائی کلی مناطق اسلامی از جمله ایران از جنبه مذهبی ودوران تاریخی پس از اسلام تلاش میکرد ودر برنامه خاورشناسی دولتی میگنجاند.
خاورشناسی روسیه در زمینه ایرانشناسی: پیش از مهاجرت اسلاوها به اراضی جنوب روسیه فعلی اقوام وطوایف ایرانی مانند سکاها، اسکیتها، سرمتها، آلانها و دیگران در آن سرزمینها سکنی داشتهاند. بقول روستوتسف دانشمند روسی، اینها برادران شمالی دولت بزرگ هخامنشی بودند، ونیز بقولی منطقه خوارزم در شمال شرق دریای مازندران (خزر)سرزمین اصلی ایرانیان آریائی بوده است که آنرا (ایرانویج یا ایران ویژه) مینامیدند. از سده سوم میلادی اقوام اسلاو به این نواحی روی آوردند و با اقوام ایرانی نژاد (اقوام ایرانی بیرونی) ارتباط یافتند. در سدههای نخستین اسلامی روسها چندین بار به جنوب هجوم آوردند از سده سوم هجری تا دهم هجری این روابط گاه گاهی ادامه داشت تا زمان سلطنت شیروان شاهان در قفقاز در سال 1466 میلادی اولین سفیر روسیه بنام آفاناسی نیکیتین وارد سرزمین ایران شد و بعدها اعزام هیاتهای سیاسی در زمان صفویه ادامه پیداکرد. ولی فعالیتهای منظم ایرانشناسی درروسیه در سده نوزده میلادی آغاز گردید ولی در ابتدای این سده با وقوع دوجنگ 1812و1828 بین دوکشور در زمان پادشاهان قاجار این روابط صورت خصمانه گرفت. درسال 1819 استادان دانشگاه قازان به پیترز بورگ منتقل شدند و تدریس زبان و ادبیات فارسی، سانسکریت، عربی، عبری، پشتو، بلوچی، اردو، ارمنی، گرجی،ترکی، لهجه قفقازی و جغتائی، مقولی ومنچوری و چینی و زبانهای ایرانی باستان مانند اوستا و فارسی باستان،پهلوی ساسانی و اشکانی بطور رسمی آغاز گردید. به موازات مراکز دانشگاهی در وزارت خارجه روسیه شعبه جداگانهای بنام "شعبه آموزشی دایره امور آسیائی وزارت امور خارجه روسیه" تاسیس گردید که از وظایف آن مطالعه مطالعه وتحقیق زبانهای رایج شمال ایران همچون طبری،گیلکی، تالشی و تاتی بطور آکامیک بود. چند موسسه و انجمن در مورد مطالعات باستانشناسی و جغرافیائی ومردمشناسی هم بنیاد نهاده شدند(تاسیس درسال 1870). در انجمن مردمشناسی بخش ویژهای برای تحقیق پیرامون وضع مردم سرزمینهائی که به تازگی تحت حاکمیت امپراطوری روسیه قرار گرفته بودند تاسیس شد. بطور عمده اراضی مذکور طی سدههای دراز بخشی از سرزمین ایران در آسیای مرکزی و قفقاز بودند که دولت روسیه تزاری آنهارا بتصرف در آورده بود. این را هم بدانید که در سال 1818 م "موزه آسیائی فرهنگستان علوم روسیه" تاسیس شد وبعدها کلیه آثار شرقی موزه پیترز بورگ اعم از خطی وچاپی بدانجا انتقال یافت. بعد از جنگهای ایران وروسیه در سالهای 1812و1828 که منجر به بستن پیمانهای شرمآور گلستان و ترکمان چای و تسلیم بخش بزگی از خاک ایران زمین به دولت آزمند روسیه شد و دولت استعمار گر حیلهگر انگلستان هم در بستن این پیمانها قویا ودرنهان شرکت داشت و هدفش این بود که دولت روسیه را از پیشرفت به سوی هند باز بدارد،کلیه آثار نفیس خطی این "موزه فرهنگستا.ن روسیه " به موزه دیگری بنام"سالتیکوف شچدرین" انتقال داده شد و اکثر این آثار نفیس وکتب خطی ارزشمند تاریخی وهنری متعلق به بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی در شهر اردبیل ایران بود که که روسها پس از جنگ ایران وروس با خود بردند و هرگز به ایران برگردانده نشد.(1).
پس از انقلاب 1917م فعالیتهای ایرانشناسی دولت روسیه شوروی توسعه بیشتری یافت که نشانه توجه خاص آن دولت وسیاست خاورشناسی تحت کنترل آن دولت به مناقط جدا شده از ایران بزرگ مانند قفقاز (آذربایجان /آلان، ارمنستان، گرجستان، داغستان وآسیای میانه (تاجیکستان، اوزبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان) وشمال ایران از آذربایجان تا خراسان و افغانستان وغیره بود. پس از انقلاب در مسکو، موسسه ای بنام (انیستیتوی خاورشناسی )ودر پطروگراد (پیترزبورگ سابق )که هنوز لنیگراد نامگذاری نشده بود، موسسه دیگری با نام "انستیتوی زبانهای زنده شرقی" تاسیس شد .درسال 1921 سازمان مهمتری با نام "اتحادیه علمی، خاورشناسان سراسر شوروی" در مسکو پدید آمد که ارگان آن با نام "نووی واستوک"(یعنی خاور نو) بود و در کنار آنها موسسات دیگری مانند "انستیتوی فرهنگ مادی ملل آسیا" و "انیستیتوی مطالعات شرقی" ودر کلیه دانشگاههای مسکو ولنینگراد (پطروگراد/ پیتروزبورگ) سابق و دانشگاههای موجود در قفقاز و آسیای مرکزی بخشها ودانشکدههای ایرانشناسی شروع به کار کردند (2). یک مطلب جالب در اینجا بیادم آمد که بیجا نیست در اینجا یاد آورشوم. برهمه ایرانیان همسن وسال من روشن است که پس از شروع جنگ دوم جهانی که ایران مورد حمله ناجوانمردانه روسیه شوری وانگلستان به بهانههای واهی قرار گرفت و هرج مرج کامل در ایران حکم فرما گردید و جاسوسان خاورشناس نما از طرف روسیه وانگلیس وآلمان در ایران به آسانی جولان میکردند به دستور دستگاههای جاسوسی آمریکا و انگلستان برای مبازه با دولت کمونیستی روسی و ایجاد شکاف واختلافات داخلی در ایران یکی از عوامل جاسوسی انگلستان در ایران کتابی بنام "یادداشتهای سیاسی کینیاز دالگورکی" جعل کرد و در سال 1323 در روز 15 ماه شعبان که روز تولد امام زمان امام دوازدهم شیعیان 12 امامی ایرانی است منتشر کردند و پیداشدن سید باب و تاسیس مکتب آئینی بابیه را درزمان محمد شاه قاجار به سفیر روسیه در تهران آنزمان کینیاز دالگورکی نسبت دادند و دستگاه جاسوسی انگلیس برای گم کردن اقدامات خود این فتنه را به روسها چسبانیدند و وقتی که مردم خواهان یافتن منشاء این یاداشتها شدند، جاعلان این رساله و ایادی پنهان انگلستان گفتند که اصل این یادداشتها در مجله "وستوگ" شوروی چاپ شده است و منظورشان همان مجله ارگان اتحادیه علمی خاورشناسان سراسر شوروی در مسکو بود که چنین چیزی صحت نداشت (3).
منابع وماخذ :
1- عنایت الله رضا:ایران شناسی در روسیه واتحاد شوروی، به نقل از کتاب مجموعه مقالات انجمنواره بررسی مسائل ایرانشناسی ص215تا223. تهران دفتر مطالعات سیاسی وبینالمللی 1369. 2- همان ماخذ ص219. 3- محمد علی اختری: کتابهای جعلی درایران، مجموعه مقالات چاپ نشریه هفتگی ایران استار 1394.
ناگفته نماند که در آغاز گفتگو از خاورشناسی در هرکشوری اشارهای به نحوه سیاست خاورشناسی آن کشورها کردهام و اینجا جای شرح وتفصیل نیست، فقط اشاره میکنم که بیشتر سیاست خاورشناسی آمریکا مبتنی بر شناخت کشورهای نفتخیز خاورمیانه برای تسهیل غارت ثروتهای زیرزمینی ملتها و ایجاد وتشدید اختلافات مذهبی و سیاسی ملل ستمدیده خاوری برای تجزیه آنها و جلوگیری از احتمال ظهور قدرتهای بازدارنده سرمایهداری آمریکائی از غارت منبع ملی خاوری است و هدف آلمانها بیشتر اثبات برتری نژاد آریائی ومخالفت با منافع ابر قدرتهای جهانی و تامین و بازپسگیری سهمی از این خوان یغما برای آلمان است و انگلیسیها در سالهای قبل از استقلال هند در زمینه ایرانشناسی، ایجاد کشورهای ضعیف منطقهای برای ایجاد حریم امن برای غارت هندوستان بخصوص بازی زیرکانه با استعمار روسیه وحفظ برتری خود بر استعمارگران دیگر در منطقه خاورمیانه بود ولی استعمار فرانسه بیشتر برای شناخت تمدن عربی و اسلامی با برنامهریزی خاورشناسی در زمینه شناسائی اعراب و مسلمانان عربی زبان تلاش میکرد که مناطقی از شمال آفریقا و آسیای نزدیک در تصرف وتسلط آنها پایدار باشد ولی ایتالیا بعلت اینکه منافع مستقیمی در جهان فرهنگی ایرانی نداشت کمتر از دیگر ابرقدرتهای روز برای منابع سیاسی یا اقتصادی مبتنی بر غارت منابع ملی در ایران کوشش داشت و بیشتر در شناسائی کلی مناطق اسلامی از جمله ایران از جنبه مذهبی ودوران تاریخی پس از اسلام تلاش میکرد ودر برنامه خاورشناسی دولتی میگنجاند.
خاورشناسی روسیه در زمینه ایرانشناسی: پیش از مهاجرت اسلاوها به اراضی جنوب روسیه فعلی اقوام وطوایف ایرانی مانند سکاها، اسکیتها، سرمتها، آلانها و دیگران در آن سرزمینها سکنی داشتهاند. بقول روستوتسف دانشمند روسی، اینها برادران شمالی دولت بزرگ هخامنشی بودند، ونیز بقولی منطقه خوارزم در شمال شرق دریای مازندران (خزر)سرزمین اصلی ایرانیان آریائی بوده است که آنرا (ایرانویج یا ایران ویژه) مینامیدند. از سده سوم میلادی اقوام اسلاو به این نواحی روی آوردند و با اقوام ایرانی نژاد (اقوام ایرانی بیرونی) ارتباط یافتند. در سدههای نخستین اسلامی روسها چندین بار به جنوب هجوم آوردند از سده سوم هجری تا دهم هجری این روابط گاه گاهی ادامه داشت تا زمان سلطنت شیروان شاهان در قفقاز در سال 1466 میلادی اولین سفیر روسیه بنام آفاناسی نیکیتین وارد سرزمین ایران شد و بعدها اعزام هیاتهای سیاسی در زمان صفویه ادامه پیداکرد. ولی فعالیتهای منظم ایرانشناسی درروسیه در سده نوزده میلادی آغاز گردید ولی در ابتدای این سده با وقوع دوجنگ 1812و1828 بین دوکشور در زمان پادشاهان قاجار این روابط صورت خصمانه گرفت. درسال 1819 استادان دانشگاه قازان به پیترز بورگ منتقل شدند و تدریس زبان و ادبیات فارسی، سانسکریت، عربی، عبری، پشتو، بلوچی، اردو، ارمنی، گرجی،ترکی، لهجه قفقازی و جغتائی، مقولی ومنچوری و چینی و زبانهای ایرانی باستان مانند اوستا و فارسی باستان،پهلوی ساسانی و اشکانی بطور رسمی آغاز گردید. به موازات مراکز دانشگاهی در وزارت خارجه روسیه شعبه جداگانهای بنام "شعبه آموزشی دایره امور آسیائی وزارت امور خارجه روسیه" تاسیس گردید که از وظایف آن مطالعه مطالعه وتحقیق زبانهای رایج شمال ایران همچون طبری،گیلکی، تالشی و تاتی بطور آکامیک بود. چند موسسه و انجمن در مورد مطالعات باستانشناسی و جغرافیائی ومردمشناسی هم بنیاد نهاده شدند(تاسیس درسال 1870). در انجمن مردمشناسی بخش ویژهای برای تحقیق پیرامون وضع مردم سرزمینهائی که به تازگی تحت حاکمیت امپراطوری روسیه قرار گرفته بودند تاسیس شد. بطور عمده اراضی مذکور طی سدههای دراز بخشی از سرزمین ایران در آسیای مرکزی و قفقاز بودند که دولت روسیه تزاری آنهارا بتصرف در آورده بود. این را هم بدانید که در سال 1818 م "موزه آسیائی فرهنگستان علوم روسیه" تاسیس شد وبعدها کلیه آثار شرقی موزه پیترز بورگ اعم از خطی وچاپی بدانجا انتقال یافت. بعد از جنگهای ایران وروسیه در سالهای 1812و1828 که منجر به بستن پیمانهای شرمآور گلستان و ترکمان چای و تسلیم بخش بزگی از خاک ایران زمین به دولت آزمند روسیه شد و دولت استعمار گر حیلهگر انگلستان هم در بستن این پیمانها قویا ودرنهان شرکت داشت و هدفش این بود که دولت روسیه را از پیشرفت به سوی هند باز بدارد،کلیه آثار نفیس خطی این "موزه فرهنگستا.ن روسیه " به موزه دیگری بنام"سالتیکوف شچدرین" انتقال داده شد و اکثر این آثار نفیس وکتب خطی ارزشمند تاریخی وهنری متعلق به بقعه شیخ صفیالدین اردبیلی در شهر اردبیل ایران بود که که روسها پس از جنگ ایران وروس با خود بردند و هرگز به ایران برگردانده نشد.(1).
پس از انقلاب 1917م فعالیتهای ایرانشناسی دولت روسیه شوروی توسعه بیشتری یافت که نشانه توجه خاص آن دولت وسیاست خاورشناسی تحت کنترل آن دولت به مناقط جدا شده از ایران بزرگ مانند قفقاز (آذربایجان /آلان، ارمنستان، گرجستان، داغستان وآسیای میانه (تاجیکستان، اوزبکستان، ترکمنستان، قزاقستان و قرقیزستان) وشمال ایران از آذربایجان تا خراسان و افغانستان وغیره بود. پس از انقلاب در مسکو، موسسه ای بنام (انیستیتوی خاورشناسی )ودر پطروگراد (پیترزبورگ سابق )که هنوز لنیگراد نامگذاری نشده بود، موسسه دیگری با نام "انستیتوی زبانهای زنده شرقی" تاسیس شد .درسال 1921 سازمان مهمتری با نام "اتحادیه علمی، خاورشناسان سراسر شوروی" در مسکو پدید آمد که ارگان آن با نام "نووی واستوک"(یعنی خاور نو) بود و در کنار آنها موسسات دیگری مانند "انستیتوی فرهنگ مادی ملل آسیا" و "انیستیتوی مطالعات شرقی" ودر کلیه دانشگاههای مسکو ولنینگراد (پطروگراد/ پیتروزبورگ) سابق و دانشگاههای موجود در قفقاز و آسیای مرکزی بخشها ودانشکدههای ایرانشناسی شروع به کار کردند (2). یک مطلب جالب در اینجا بیادم آمد که بیجا نیست در اینجا یاد آورشوم. برهمه ایرانیان همسن وسال من روشن است که پس از شروع جنگ دوم جهانی که ایران مورد حمله ناجوانمردانه روسیه شوری وانگلستان به بهانههای واهی قرار گرفت و هرج مرج کامل در ایران حکم فرما گردید و جاسوسان خاورشناس نما از طرف روسیه وانگلیس وآلمان در ایران به آسانی جولان میکردند به دستور دستگاههای جاسوسی آمریکا و انگلستان برای مبازه با دولت کمونیستی روسی و ایجاد شکاف واختلافات داخلی در ایران یکی از عوامل جاسوسی انگلستان در ایران کتابی بنام "یادداشتهای سیاسی کینیاز دالگورکی" جعل کرد و در سال 1323 در روز 15 ماه شعبان که روز تولد امام زمان امام دوازدهم شیعیان 12 امامی ایرانی است منتشر کردند و پیداشدن سید باب و تاسیس مکتب آئینی بابیه را درزمان محمد شاه قاجار به سفیر روسیه در تهران آنزمان کینیاز دالگورکی نسبت دادند و دستگاه جاسوسی انگلیس برای گم کردن اقدامات خود این فتنه را به روسها چسبانیدند و وقتی که مردم خواهان یافتن منشاء این یاداشتها شدند، جاعلان این رساله و ایادی پنهان انگلستان گفتند که اصل این یادداشتها در مجله "وستوگ" شوروی چاپ شده است و منظورشان همان مجله ارگان اتحادیه علمی خاورشناسان سراسر شوروی در مسکو بود که چنین چیزی صحت نداشت (3).
منابع وماخذ :
1- عنایت الله رضا:ایران شناسی در روسیه واتحاد شوروی، به نقل از کتاب مجموعه مقالات انجمنواره بررسی مسائل ایرانشناسی ص215تا223. تهران دفتر مطالعات سیاسی وبینالمللی 1369. 2- همان ماخذ ص219. 3- محمد علی اختری: کتابهای جعلی درایران، مجموعه مقالات چاپ نشریه هفتگی ایران استار 1394.
Date: پنجشنبه, نوامبر 16, 2017 - 19:00