-فخری افشاری- فروزان جلایی فر- هما تقی زاده- فرحناز جاهد- سیما حسین زاده- شعله خلیلی- آزیتا زارعی- شیدا معنوی لاله چینی- نیاز سلیمی- سیمین قریشی-آبنوس مصلح- نازی واقف- کتی موش آبادی- هما شیوایی- سونا مقدم
فخری افشاری
رئیس سازمان زنان از اول اپریل 2018
Fakhri-Afsahriخانم افشاری، چند ساله که به کانادا مهاجرت کردید و در اینجا چه کردید؟
من 32 سال پیش به همراه همسر و دو فرزندم به اینجا آمدم، یعنی در سال 1986.
چون از طریق خود اشغالی به کانادا آمده بودیم، من و همسرم هر دو می‌دانستیم که امکان کار در زمینه تحصیلی ما وجود دارد.  بنابراین مدارک تحصیلی‌مان را احیا کردیم. من دکتر داروساز بودم و اینجا هم همان مدرک را البته با سختی و تلاش گرفتم و از سال 1994 داروخانه‌ای را در ماسکوکا تاسیس کردم که هنوز دایر است
مهاجرت برای شما به عنوان یک زن چه سختی‌هایی داشت؟
زمانی که من شروع به احیای مدارکم کردم، فرزندانم 11 و 6 ساله بودند. من به شکل پارت‌تایم دوره انترنی را گذراندم تا بتوانم به فرزندانم هم رسیدگی کنم. همسرم که مهندس معدن بود به خاطر حمایت مالی از ما استخدام شرکت معدنی شد، دو هفته در شمال انتاریو و یک هفته در تورنتو بود. در نتیجه من باید بیشتر به تنهایی به فرزندانمان رسیدگی می‌کردم. فرزندانم هم دوره سختی د‌ر مهاجرت کشیدند. من سه وظیفه خطیر داشتم یکی رسیدگی به فرزندانم، یکی پیدا کردن استعدادهای نهفته فرزندانم، که لازمه وقت زیادی بود و در کنار آن درس هم می‌خواندم و مشکلات اقتصادی آن زمان هم کنار همه اینها بود که باید همه آنها را در نظر می‌گرفتم. باید بگویم که بسیار سخت بود. مهاجرت ما را وادار می‌کند که مسیر طبیعی زندگی را وارونه برویم. در ایران در حمایت خانواده‌مان روند عادی رشد و تحصیل و زندگی را طی می‌کنیم ولی در اینجا زن و شوهر تنها هستند و در محیطی ناموس و با زبانی بیگانه باید با مشکلات دست و پنجه نرم کنند و این زندگی مهاجران را بسیار سخت می‌کند.
در حال حاضر سمت شما در سازمان زنان چیست؟
من در حال حاضر عضو هیئت مدیره سازمان هستم و از اول اپریل، سمت رئیس سازمان زنان را خواهم داشت.
آیا این سازمان فقط به زنان اختصاص دارد؟
خیر، تمرکز این سازمان فقط روی زنان نیست، بلکه روی خانواده‌هاست. به همین دلیل در برنامه‌های ما از مردان هم دعوت می‌شود. شاید بپرسید پس چرا این سازمان، اسمش زنان است. این سازمان در تاریخ1983 توسط 5 خانم دائر و از آن تاریخ هم توسط زنان اداره شده و به خاطر احترام به بنیانگزاران آن و کسانی که آن را اداره می‌کنند‌، اسمش سازمان زنان است. (فعالیت‌های این سازمان را می‌توانید هر هفته در اخبار محلی مجلات ملاحظه فرمایید)
شما به عنوان یک زن، فکر می‌کنید، کدامیک از مشکلات زنان باید جدی‌تر گرفته شود؟
به عقیده من مشکل اقتصادی، این مسئله مانع تربیت فرزندان در محیط بیگانه و کمک به سلامتی روان و پرورش دادن استعدادهای شخصی خود شخص و یا فرزندان می شود و یا کمرنگ و مورد بی‌توجهی قرار می‌گیرد.
یکی از مشکلات مادران مجرد، مسکن است، سازمان زنان در این امر چه کمک‌هایی به آنها می‌کند؟
از طریق مددکاری که هفته‌ای یکروز در دفتر سازمان وجود دارد. اگر نیاز به اجاره مسکن و یا احیانا خرید مسکن داشته باشند راهنمایی لازمه را به آنها می‌شود.
در سال 2018 ، سازمان زنان، چه پیشرفت هایی خواهد کرد؟ آیا زمینه خاصی وجود دارد که در این سال به آن پرداخته شود؟
سازمان زنان در اواخر سال 2017 برنامه strategy planning را باسرپرستی رئیس سازمان، خانم نگار هاشمی و همیاری اعضا و کارمندان سازمان شروع کرده که تمرکز بیشتری روی مسائل مختلف از جمله تربیت بچه‌ها‌، انسجام بیشتر خانواده‌ها ،شکستن تابوها ،کمک به کسانی که در خانواده بیمار روحی دارند و نحوه برخورد با آنها، تطبیق مهاجرین با محیط جدید، پروزش خودباوری در محیط جدید، روشن کردن ذهن افراد در جهت LGBTQ می‌باشد. امید سازمان برنامه‌ریزی در این زمینه‌هاست. این راه که ما می‌رویم طبعا هر بار با آمدن گروه‌های جدید، بهتر و منسجم‌تر به پیش خواهد رفت و تغییراتی بسته به شرایط و زمان حتما در گذر زمان خواهد داشت. همه ما تلاش می‌کنیم که در زمان خودمان، بهترین اثر را به جای بگذاریم و به جامعه خدمت کنیم.

 

فروزان جلایی‌فر
مدیر داخلی بنیاد پریا
foroozan-Jalaeifarخانم جلایی‌فر، چند ساله که به کانادا مهاجرت کردید و در اینجا چه کردید؟
من در سال 2002 به عنوان پناهنده وارد کانادا شدم ، ابتدا در یک شرکت مهندسی کار کردم و مدت زمانی هم در مک‌دونالد کار کردم و هم اکنون در بنیاد پریا کار می‌کنم.
مهاجرت برای شما به عنوان یک زن چه سختی‌هایی داشت؟
در ابتدا به دلیل داشتن دو فرزند، داشتن مسکن و پیدا کردن کار؛ و هم زمان رسیدگی به امور تحصیلی بچه‌ها به عنوان یک مادر تنها مشکل بود اما به مرور زمان و کسب اطلاعات بیشتر در مورد کانادا راهم را پیدا کردم.
در حال حاضر سمت شما در بنیاد پریا چیست؟
من مدیر داخلی بنیاد پریا هستم و هم‌زمان هم برنامه‌های ارشدان (‌یاران پارسی) و برنامه‌های زنان‌، راهنمایی و اطلاع‌رسانی به تازه واردین که به بنیاد مراجعه می‌کنند و همچنین ثبت نام کلاس‌های زبان و برگزاری جشن‌های ایرانی و کانادایی در بنیاد پریا به عهده من می‌باشد.
این سازمان مشخصا به زنان چه کمک‌هایی ارائه می‌دهد؟
در سال 2017 ما با کمک سازمان زنان نورت‌یورک در بنیاد پریا برنامه‌ای برگزار کردیم که در رابطه با زنان آزار‌دیده بود که بعد از مهاجرت به کانادا چگونه با حق و حقوق خود آشنا شده و بتوانند راه پیشرفت خودشان را به عنوان یک زن در جامعه جدید پیدا کنند که بسیار برنامه موفقی هم بود.
کلیه خدمات و سرویس‌های بنیاد پریا برای تمام افراد مهاجر می‌باشد اما بنیاد پریا  به مراجعه کنندگان زن در رابطه با تنظیم رزومه کاری و کار‌یابی آنها کمک می‌کند و همچنین مشاور و روانشناس رایگان‌ و برنامه ارشدان برای استقلال بیشتر این عزیزان در اختیار خانم‌ها قرار می‌دهم.
شما به عنوان یک زن، فکر می‌کنید، کدامیک از مشکلات زنان باید جدی‌تر گرفته شود؟
مشکل مسکن و کار و هم چنین مهد کودک برای زنان شاغل بسیار مهم می‌باشد همچنین داشتن اعتماد به نفس که خیلی از زنان به دلیل پیشینه اجتماعی و فرهنگی درگیر این مشکل می‌باشند.  من فکر می کنم کلاسهای کامپیوتر بنیاد پریا می‌توانید کمک بزرگی به زنان در پیدا کردن کار باشد.
یکی از مشکلات بزرگ مادران مجرد، مسکن است، بنیاد پریا در این امر چه کمک‌هایی به آنها می‌کند؟
بنیاد پریا با سازمانی که برای کم درآمدها خانه پیدا می‌کند، (‌هاسینگ یورک‌ریجن) همکاری داریم که در هفته یک روز در محل بنیاد پریا فرم‌های مربوطه پر می‌شود همچنین در زمان احتیاج اضطراری که متاسفانه موارد بسیاری داشتیم به شلتر‌ها ارجاع داده می‌شوند.
در سال 2018 ، بنیاد پریا، چه پیشرفت‌هایی خواهد کرد؟ آیا زمینه خاصی وجود دارد که در این سال به آن پرداخته شود؟
در سال جدید ما همچنان برای نو‌جوانان و جوانان در ارتباط با تحصیلات و شناسائی سیستم تحصیلی کانادا و کمک کردن برای شناخت سیستم دانشگاهی اینجا برنامه خواهیم داشت.
دیگر اینکه برای جلوگیری از انزوای سالمندان که زنان بخش بزرگی از آن را دارند، برنامه‌های بیشتری تدارک دیده‌ایم. برنامه‌های دیگر پر کردن فرم‌های مالیاتی برای خانواده‌های کم درآمد، و زنان تنهاست و همچنین اطلاع رسانی در رابطه انتخابات کانادا می‌باشد که مردم قبل از رای‌گیری اطلاعات کافی داشته باشند.

 

هما تقی‌زاده
متخصص پوست
Homa-Taghizadehهما جان، چند ساله به کانادا مهاجرت کردید؟
من به همراه همسرم در سپتامبر ۲۰۱۴ به کانادا آمدیم.
چه شد که شغل فعلی‌ات را انتخاب کردی؟ و آیا شغلت را دوست داری؟
من متخصص مراقبت از پوست هستم. قبل از آمدن به کانادا معمار بودم و تصمیم داشتم در همان زمینه ادامه دهم، ولی بعد از بررسی کردن نقاط ضعف و قوتم فهمیدم دوست دارم بیشتر با مردم در ارتباط باشم، به جای اینکه پشت کامپیوتر بشینم، مایلم همیشه در حرکت باشم و از این که به مردم کمک کنم و بتوانم برای قسمتی از نگرانی و مشکلشان راه حل ارائه دهم به شدت لذت می‌برم. در حال حاضر هم بینهایت از انتخابم راضی هستم و از شغلم لذت می‌برم.
روزی چند ساعت کار می‌کنی؟
در روز تقریبا بین ۸ تا ۱۰ ساعت کار می‌کنم.
فکر می‌کنی زن موفقی هستی؟ و موفقیت را در چه می‌بینی؟
فکر می‌کنم آدم موفقی هستم. موفقیت برای من یعنی به اهدافی که دارم برسم و همیشه مشغول رشد و یادگیری باشم.
آیا در موفقیت امروز شما، کسی سهیم هست؟
افراد بسیار زیادی در موفقیت من و زندگیم به شکلی که هست تاثیر داشته‌اند، از خانواده تا دوستان و حتی یه نفر که جمله خوبی گفته یا کسی که به نظرم کار جالبی انجام داده، همگی در موفقیت من نقش داشته‌اند.
فکر می‌کنی چه فشارهایی روی یک زن وجود داره و چه کمک‌هایی همیشه نیاز داره که کمتر بیان می‌کنه؟
به نظرم معمولا تو جامعه فشار بیشتری روی ظاهر خانم‌ها هست و متاسفانه با کمال تعجب، مجامع حرفه‌ای هم مستثنی نیستند. معمولا تصویری که در ذهن مردم از یک خانم حرفه‌ای است، همیشه با آرایش و موهای درست شده می‌باشد، و اگر غیر از این باشد یا آدم تنبلی به حساب می‌آید، یا غیر حرفه‌ای و نامرتب.
آیا در موارد مهم زندگیت، خودت تصمیم گرفتی یا نه؟
خودم تصمیم گرفتم ولی قطعا از افرادی که نظرشان را در آن مورد قبول داشتم مشورت گرفتم.
چه چیزی می‌تواند بهترین اتفاق سال 2018 برایت باشد؟
بهترین اتفاق سال بعد، خانواده‌مان سه نفره شود. بطور کلی اگر در زمینه شغلی پیشرفت بیشتری داشته باشم، دانش جدید یاد بگیرم و به مراجعین بیشتری کمک کنم تا از وضعیت پوستشون رضایت داشته باشند، از سال آینده احساس رضایت خواهم داشت.

 

فرحناز جاهد
متخصص بیمه
Farah-Jahedخانم جاهد، شما چند ساله که به کانادا مهاجرت کردید؟
20 سال است که به کانادا مهاجرت کردم.
چه شد که شغل فعلی‌تان را انتخاب کردی؟
من کارم IT بود و مهندس کامپیوتر هستم. اینجا که بودم، در IBM ، تقریبا 24 ساعته کار می کردم ، سرگروه بودم و همیشه یک پیجر همراهم بود. طبعا به دلیل نوع کارم، استرس‌هایی داشتم. تا اینکه در سال 2001 ،کمپانی حدود 4500 نفر از قدیمی های کارش راLayoff  کرد. البته من را اخراج نکردند اما برای من یک زنگ خطر و به نوعی تلنگر بود، تلنگر همان جمله معروف" دنیا وفا نداره" و من باید برای خودم کار کنم. به همین دلیل فکر کردم چه کاری را انجام دهم که هم فرصت بیشتری برای بودن کنار فرزندانم داشته باشم و امکان پیشرفت داشته باشم. در امریکای شمالی، همیشه سرمایه‌گذاری مرتبه بالایی داشته و برای پیشرفت و خواندن و آموختن همیشه جا دارد. این نکات برای من که همیشه طالب یادگرفتن هستم اهمیت داشت. فکر کردم که می‌توانم بیشتر بخوانم و متفاوت سرویس بدهم و مدام خودم را با دانش بیشتر تغییر دهم.به همین جهت لایسنس این کار را گرفتم. در حال حاضر با کمپانی بزرگ RBC کار می‌کنم و در بین 4000 مشاور، در صفحه اول قرار دارم که جزو افتخارات من است. این نکته را اضافه کنم که من تنها مشاور ایرانی و همچنین خانم هستم که عضو "انجمن مشاورین خبره دنیا" هستم که کار آسانی نیست و آنها هستند که باید شما را بپذیرند. من عضو "MDRT" هستم.
روزی چند ساعت کار می‌کنید؟
روزی ده تا دوازده ساعت. البته چون کار خودم است ‌گاهی وسط هفته تعطیل می‌کنم و سعی می‌کنم که به خانواده‌ام هم برسم.
فکر می‌کنید زن موفقی هستید؟ و موفقیت را در چه می بینید؟
موفقیت از نظر من احساسی است و بستگی به اینکه چقدر شلوغ هستی و چقدر مشتری داری ندارد. اگر انسان آنقدر در کارش غرق شود که بالانس چگونه زندگی کردن از دستش خارج شود، احساس خوبی ندارد. زمانی که فراموش کنیم برای چه چیزی کار می‌کنیم، همسرمان، فرزندمان و خودمان را از یاد ببریم، (که البته اکثرا فراموش می‌کنیم)، نمی‌توانیم ادعا کنیم که موفق هستیم. من سعی می‌کنم که این توازن را نگهدارم. ‌همیشه برای دیگران وقت می‌گذارم و مثلا حتی اگر ساعت ده شب هم باشد من با خوشحالی غذا درست می‌کنم و سعی می‌کنم همه وظایفم را در قبال خانواده‌ام انجام دهم و برای بودن با آنها زمان می گذارم.
در موفقیت امروز شما، آیا کسی سهیم هست؟
بهرحال خیلی‌ها به دلیلی وارد زندگی انسان شده و مثل مسافر، از قطار زندگی پیاده می‌شوند. خیلی‌ها که شاید همیشه هم نمانند اما خرد آنها، بودن مثبتشان و نگاهشان باعث پیشرفت می‌شود. بعد از آنها همسرم که مردیست بی‌نظیر. مرا به خوبی می‌شناسد و به من قدرت پرواز می‌دهد، با من همفکری دارد و آرامش دهنده خوبی است. هر کاری که کردم از جانب او تشویق شدم و همیشه می‌گویم که فکر کنم اگر روزی به من اسکار بدهند و من بروم آن بالا اول از تو تشکر می‌کنم. بنابراین او در موفقیت‌های من نقش مهمی دارد. من خدا را شکر می‌کنم که آدم‌هایی که در زندگی من آمدند همه فرشته بودند و به نوعی باعث قوی‌تر شدن من از لحاظ روحی، جسمی و بالا رفتن اطلاعات در من شدند.
فکر می‌کنی چه فشارهایی روی یک زن وجود دارد ؟
به نظر من مسئله زن و یا مرد بودن نیست. هر انسانی چه مرد و چه زن، اگر خوب باشد و کارش را درست انجام دهد، طبعا فشارهایی را هم باید تحمل کند. هر فرد باید اشتباهاتش را بپذیرد. در کار من خانم‌ها از آقایان موفق‌ترند، چرا که به دلیل وجود حس مادرانه‌شان، بهتر و راحت‌تر صحبت می‌کنند و همین به کلاینت احساس امنیت می‌دهد. حالا برعکس در رشته IT ‌که قبلا من کار می‌کردم، بین زن و مرد عملا تفاوت‌هایی می‌گذاشتند و به مردها کار بهتر می‌دادند چرا که زنان به دلیل ازدواج و یا زایمان، می‌رفتند. ببینید یک تفاوت‌هایی در کارها وجود دارد که با خودش فشارهایی را هم دارد اما چیزی که مختص زنان باشد به نظر من نیست و در هر دوی زنان و مردان وجود دارد.
آیا در موارد مهم زندگیت، خودت تصمیم گرفتی یا نه؟
بله همه تصمیمات زندگی ام را خودم گرفتم. پدر تحصیلکرده‌ای داشتم که به خودمان اجازه می داد فکر کنیم و تصمیم بگیریم. پشیمان هم نیستم چرا که هر فرد از اشتباهاتش یاد می گیرد.  تصمیمات من تقریبا با 80 درصد احساسی و 20 درصد از روی عقلم است که خوب به تدریج تصمیمات احساسی من پخته‌تر شده.
چه چیزی می‌تواند بهترین اتفاق سال 2018 برایتان باشد؟
مهمترین این است که بچه‌ها به هدفشان برسند، هر دو پسرم نقشه‌هایی در سر دارند که اگر به نتیجه برسد، بهترین اتفاق این سال برایم خواهد بود.

 

سیما حسین زاده
فعال و پژوهشگر اجتماعی
Sima-Hosseinzadehسیما جان،چند ساله به کانادا مهاجرت کردی؟
من سال 2012 به کانادا آمدم
در حال حاضر اینجا چه کاری انجام می‌دهید و سابقه تحصیلات شما چیست؟
در حال حاضر من دانشجو هستم. من در ایران لیسانس مردم‌شناسی گرفتم و فوق‌لیسانس مطالعات فرهنگی. در جنبش زنان همیشه فعال بودم و به عنوان پژوهشگر اجتماعی بطور مستقل کار می‌کردم. اینجا دیپلم "سوشیال ورکر" را گرفتم که متاسفانه در بخش دلخواهم که Research بود، کاری پیدا نکردم. یک وجه منفی اینجا این است که متوجه شدم اگر بخواهم یک محقق باشم، باید مدرک کانادایی بگیرم. در حال حاضر جامعه شناسی می‌خوانم
فکر می‌کنی برای جامعه‌شناسی کار پیدا خواهی کرد؟
بهرحال هدف من مشخص است. من همیشه در حوزه زنان فعالیت کردم. زنی هستم که از منظر فمینیسم و جامعه‌شناسی به این موضوع پرداخته‌ام و هدفم این است که در دانشگاه از طریق ارتباطاتی که دانشگاه مرتبط می‌کند به سمت Research اجتماعی سوق داده شوم.
فکر می‌کنی زن موفقی هستی؟ و موفقیت را در چه می‌بینید؟
راستش من توی کشوری بدنیا آمدم و شهری بزرگ شدم که به خاطر جنسیتم، همیشه مورد تبعیض قرار گرفتم و خواه‌ناخواه از خیلی چیزها محروم شدم. اگر در ایران حساسیت جنسیتی داشته باشی، متوجه می‌شوی که خیلی سخته و این حساسیت انسان را وادار می‌کند که برای تغییرش مبارزه کند. من این را با محدودیت امکانات یاد گرفتم و بعدها در دانشگاه فضاهای متفاوتی را تجربه کردم. اگر یاد بگیریم که فضای زندگی را به گونه‌ای تغییر دهیم که به نفع همه باشد، از نگاه من، یک موفقیت محسوب می‌شود. به اعتقاد من ما می‌توانیم برای ایجاد هر تغییری با هم گام برداریم. من هزینه‌اش را داده‌ام و بخش کوچکی از این تاثیر‌گذاری بوده‌ام.
در موفقیت امروز شما، آیا کسی سهیم هست؟
صد‌در‌صد. ما آدم‌ها همیشه حمایت و پشتیبانی از دیگران می‌گیریم. من از طریق ارتباط با جنبش زنان، دوستان زیادی پیدا کردم که عضو تفکیک‌ناپذیر زندگی‌ام شدند و من از آنها یاد گرفتم. باید بگویم که خیلی از طرف مردها حمایت نشدم شاید به خاطر فضای مردسالارانه‌ای بود که در آن بودم. بطور مشخص باید بگویم که در راستای روشن شدن راهی که درآن قدم گذاشتم، دوستان با ارزشی پیدا کردم که با هم رشد کردیم.
به نظر شما مهمترین فشاری که روی زن‌هاست و به آن توجهی نشده چیست؟
یک زن در دوره‌های مختلف زندگی، نقش‌های مختلف و متفاوتی دارد. زمانی ما دختر خانه‌ی پدر و مادر بودیم، بعدا پارتنر و یا همسر شدیم و در هر برحه با مسائل مختلفی درگیر بوده‌ایم در این چند سال اخیر، زنان با مسئله " کار خانگی"  به شکل جدی مواجه هستند. این نقش، همیشه زنانه است، زن باید خرید کند، غذا بپزد، به کارهای خانه رسیدگی کند و حتی اگر مرد به زن در پخت غذا کمک کند، باز هم از زن تشکر می‌کنند، به دلیل اینکه این کار را " کار زن" می‌پندارند و این نابرابری را ما همه جا حتی همین جا بخوبی می‌بینیم. اینجا هم متاسفانه وقتی زن ،حتی به سرکار می‌رود، باز هم نقش خودش را ازجهت انجام کارهای خانه باید ایفا کند و این موضوع، فقط موضوع زن ایرانی نیست وهمین‌جا در بین کانادایی‌ها هم بسیار شایع است.
آیا در موارد مهم زندگیت، خودت تصمیم گرفتی یا نه؟ مثلا در مورد ازدواجت برایمان بگو.
بله. من خودم انتخاب کردم. من سال‌ 2008 فوق‌لیسانس گرفتم و فارغ‌التحصیل شدم و همان موقع دو سال بود که با پارتنرم بدون ازدواج زندگی می‌کردم. باید بگویم که ازدواجم تحمیل اجتماعی بود وگرنه ما مشکلی نداشتیم که با ثبت ازدواج بخواهد برطرف شود. ما هر دو اکتیویست بودیم و پاتوق‌های فمینیستی در دانشگاه علامه داشتیم. به یاد دارم در آن زمان برای اینکه به من آپارتمان اجاره بدهند،‌ صاحب بنگاهی از شوهر خواهرم امضا گرفت و این را هم بگویم که برای گرفتن موافقت خانواده‌ام برای جدا زندگی کردن 6 ماه تلاش کردم. حالا بعد از همه اینها، من با پارتنرم بودم و‌ سختی‌هایی وجود داشت از جمله اینکه مدیر ساختمان و همسایه‌ها چگونه ما را قضاوت می‌کردند. من آذری هستم و او کُرد و این اتفاق سنگینی برای خانواده‌ام بود. با اینکه مادرم همیشه مرا ساپورت می‌کرد- پدرم را در 6 سالگی از دست داده بودم- اما باز هم مردانی در فامیل بودند که با این وضع مخالف بودند و بهرشکل ما ازدواج کردیم. من فکر می‌کنم نهاد ازدواج، سرکوب‌ترین نهاد جامعه است. زمانی که ما به عنوان یک همسر وارد زندگی دیگری می‌شویم‌، نقش‌هایی از قبل برای ماتعریف شده. با اینکه کانادا از دور مانند بهشت می‌ماند، این مسائل برای زنان اینجا نیز وجود دارد و زنانی که در طبقه معمولی زندگی می‌کنند مشکلات فراوانی دارند و حمایت زیادی نمی‌شوند.
چه چیزی می‌تواند بهترین اتفاق سال2018 برایت باشد؟
فکر می‌کنم دیدن مادرم مرا خیلی خوشحال می‌کند چرا که خیلی دلتنگ او هستم و در اندازه بزرگتر، امیدوارم در سال جدید گشایشی در زندگی مردم ایران رخ بدهد که زندگی مردم راحت‌تر و بهتر شود و سال تغییر به سوی خوبی‌ها و آسایش بیشتر هموطنانم باشد.

 

شعله خلیلی
مدیر ارشد مهد کودک
Sholeh-Khaliliشعله جان، چند ساله به کانادا مهاجرت کردی؟
سال 1991 به کانادا آمدم 27 سال پیش.
اینجا به چه کاری مشغولی؟ چه شد که شغل فعلی‌ات را انتخاب کردی؟ آیا شغلت را دوست داری؟
برای اینکه به شغلم در اینجا بپردازم باید از قبل‌تر شروع کنم. من در ایران جامعه‌شناسی خواندم. از وقتی که از دانشگاه بیرون آمدم، همیشه با بچه‌ها کار کردم. در ایران 17 سال درکانون پرورش فکری کودکان کار کردم.
4 جلد کتاب "‌گام‌های نخستین" را بر اساس کارهای خانم ثمینه باغچه‌بان نوشتم که تا بحال صدها هزار نسخه از آن چاپ شده و هنوز تجدید چاپ می‌شود. همینطور 2 جلد کتاب مفاهیم ریاضی و دو جلد مفاهیم علوم را ترجمه کردم. مدت یک سال و نیم هم روی فیلم‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تحقیق می‌کردم، به یاد دارم پرسشنامه‌ای تهیه کرده بودم و زمانی که مردم از سینما بیرون می‌آمدند از آنها در مورد فیلم سوال می‌کردم و پاسخ‌ها را با کارگردانان به اشتراک می‌گذاشتم. هنوز هم هر بار به ایران می‌روم آخرین اطلاعاتی که برای کودکان در اینجا پیدا می‌کنم را با کسانی که در ایران با کودکان در این گروه سنی کار می‌کنند به اشتراک می‌گذارم. به همین دلیل فکر می‌کنم متوجه شدی که چقدر به کودکان علاقمندم، به همین دلیل در اینجا هم دوره آموزش و پرورش کودکان پیش‌دبستانی را در کالج Mother Craft گذراندم تا بتوانم با کودکان کار کنم.
در حال حاضر، مدیر ارشد مهدکودک در YMCA هستم. بچه های 18 ماه تا 12 ساله را سرپرستی می‌کنم. بچه‌ها را خیلی زیاد دوست دارم و طبعا به شغلم هم چنین احساسی دارم.
روزی چند ساعت کار می‌کنی؟
ساعت کاری خیلی مشخصی ندارم، در حالی که باید هفت و نیم ساعت کار کنم، ولی بخاطرتعدادی از بچه ها که باید بیشتر با آنها کار کنم و یا باید با همکارانم در بعضی زمینه‌ها زمان بیشتری صرف کنم، ساعات بیشتری را به کارم اختصاص داده ام.
فکر می‌کنی زن موفقی هستی؟ و موفقیت را در چه می بینی؟
من فکر می‌کنم انسان موفقی هستم و هرگز به زن و یا مرد بودن فکر نکردم، چرا که هیچ وقت گمان نکردم که از مردان کمتر هستم. از کاری که می‌کنم راضی هستم. از تاریخچه زندگی‌ام به عنوان کسی که همیشه بخشی از دل نگرانی‌هایش، اجتماعی و کمک به دیگران بوده، احساس رضایت دارم.
در موفقیت امروز شما، آیا کسی سهیم هست؟
مسلما خیلی‌ها. یک سری با پشتیبانی‌هایشان و برخی با ایجاد اشکال در روند حرکت من، مرا قوی‌تر و مصمم‌تر کردند. عده‌ای باری از دوش من برداشتند و عده‌ای مشکلاتی سرراهم بوجود آوردند که همه آنها باعث شدند من در زندگی عقب‌نشینی نکنم. بعضی از دوستانم به من می‌گویند که تو مانند آب می‌مانی و راهت راپیدا می کنی. امیدوارم چنین باشه.
فکر می‌کنی چه فشارهایی روی یک زن وجود دارد که به‌آن توجهی نمی‌شود؟
من در محیطی زنانه رشد کردم ،پدرم را در کودکی از دست دادم ولی رفتارهایم همیشه مردانه بود. به یاد دارم، مرحوم کیارستمی که با او کار می کردم، به من می‌گفت وقتی وارد جمع مردانه می‌شوی، کسی حس نمی‌کند که یک زن وارد شده. ولی برخی از نقش‌ها به دلیل فرهنگی‌ما، گویی فقط برای زنان تعریف شده که اینجا هم هست. با اینکه من به تفاوت زن و مرد اعتقادی ندارم، خودم بعد از آمدن از سرکار، می‌دانم که باید خرید کنم، غذا درست کنم، شاید اینها هنوز بخشی از مواردی است که حل نشده و گویی وظیفه زنانه تعریف شده که برای زنان، خالی از فشار نیست.
در موارد مهم زندگیت، خودت تصمیم گرفتی یا نه؟
در خیلی از موارد بله، بدلیل اینکه من سال‌ها تنها زندگی کردم و بنابراین مجبور بودم که خودم تصمیم بگیرم. در شرایطی که من به دنیا آمدم ؛ معمولا پدرها تصمیم‌گیرنده بودند که من در کودکی او را از دست داده بودم و مادرم هم در زمینه تحصیلات و کار من چندان تصمیم‌گیرنده نبود. بعده‌ها که بزرگتر شدم، همراهان خوبی داشتم که به سلامت تصمیم‌گیری آنها اعتماد کردم. همچنین همسرم همیشه مرا و تصمیماتم را حمایت کرده و من حتی هر چیزی که می‌نویسم برای او می فرستم تا برای من ادیت کند. من برای همین روابط انسانی است که ارزش بسیاری قائلم.
چه چیزی می‌تواند بهترین اتفاق سال 2018 برایت باشد؟
اینکه ایران با خطر جنگ، مواجه نشود، سایه تحریم‌ها برسر مردم آنجا نباشد و مردم ایران بتوانند بهتر و راحت‌تر زندگی کنند.

 

آزیتا زارعی
مشاور املاک
Azita-Zareiآزیتا جان، چند سال پیش به کانادا مهاجرت کردی؟

سال 1998، یعنی 21 سال پیش به کانادا آمدم
چه شد که شغل فعلی‌ات را انتخاب کردی؟ آیا شغلت را دوست داری؟
دلیل انتخاب شغل فعلی من این که از سال 2010 شروع کردم این بود که دوست نداشتم در جای ثابتی کار کنم. خیلی دوست داشتم که با مردم ارتباط مستقیم داشته باشم، از سوی دیگر، من همیشه چالش را دوست داشته و دارم و البته به این هم فکر می‌کردم که شغلم از نظر درآمد بتواند خانواده‌ام را ساپورت کند. به همین جهت تصمیم گرفتم که مشاور املاک شوم. باید این را هم همینجا اضافه کنم که کار مشکلی است و در شروع این کار به حمایت مالی نیاز است که تا مدتی بتوان روی پا ایستاد و این بیزینس را بلند کرد. مشاور املاک بودن به نظر من شغل بسیار مهمی است زیرا ما با مهمترین سرمایه گذاری هر فردی در زندگی سر و کار داریم و داشتن آگاهی و دانش در این رشته، اهمیت بسیار زیادی دارد و کاری است که در آن رقابت بسیاری است، به همین دلیل است که ما هفتاد هزار مشاور املاک اینجا داریم، ولی طبق آمار فقط ده درصد آنها به شکل واقعی کار می‌کنند ودر مورد سوال دیگرتان باید بگویم که بله اینکار را دوست دارم و رمز موفقیت من در این کار، این بوده که خودم را همیشه جای مشتریانم گذاشتم.
از آنجا که قدمت حضور شما به عنوان یک مهاجر اینجا طولانی است لطفا برایمان بگویید که قبلا چه می‌کردید؟
بعد از 8 ماه که به کانادا آمدم، اولین شعبه آرایشگاه را در لندن انتاریو تاسیس کردم و سه سال بعد شعبه دوم را  نیز باز کردم. هدف من این بود که آن را بصورت فروشگاه زنجیره ای درآورم که با مخالفت همسرم روبرو شدم و اینجا بود که تصمیم گرفتم راه رشدم را از کانال دیگری شروع کنم. این را هم اضافه کنم که همیشه در کنار کارم، فعالیت های اجتماعی داشتم این بود که کمیته زنان کرد را در لندن با جمعی از دوستانم تاسیس کردیم و حدود 5 سال ، در زمینه مسائل زنان در این شهر فعالیت داشتیم و بیشتر کارمان حمایت از زنان کرد تازه وارد به لندن انتاریو بود. تشویق آنها برای رفتن به کلاس‌های زبان، پیدا کردن کار و معرفی زنانی که مشکلات خانوادگی داشتند به سازمان‌های مربوطه ، برگزاری مراسم هشت مارچ ، تشکیل صندوق قرض‌الحسنه  و برگزاری سمینارهایی در جهت آگاه سازی به زنان از جمله قعالیت‌های ما بود.
مطلع شدیم که شما به تازگی جایزه‌ای دریافت کردید، لطفا در این مورد برای ما بگویید؟
بله من دو جایزه گرفتم یکی جایزه HALL OF FAME بود و ‌جایزه بعدی که گرفتم " PLATINIUM"  بود که البته به مدت چهار سال پیاپی است که جایزه پلاتینیوم را می‌گیرم.
روزی چند ساعت کار می‌کنی؟
جواب دادن به این سوال به عنوان یک زن شاغل، خیلی مشخص نیست چرا که ما زنان همیشه کنار مسئولیت‌های اجتماعی‌مان، کارهای مربوط به خانه مان را نیز داریم. من باید بگویم 24 ساعته کار می کنم، بخشی به جهت کارم و بخشی به امور منزل میگذرد و بخشی به کارهای اجتماعی و فعالیتم در خانه کرد.
می‌دانم که روز زن برای شما خیلی مهمه و فمینیست هستی، درسته؟
به نظر خودم هستم. من از 8 سالگی فمینیست شدم، به خاطر طغیان برعلیه چیزهایی که به خاطر جنسیتم از آن محروم شدم، بخاطر آنچه که حق من بود و به من ندادند. از همان بچگی یاد گرفتم که حق گرفتنی است و دادنی نیست و مدام در حال ثابت کردن توانایی‌هایم  بودم تا بتوانم حق برابرم را طلب کنم و مطمئنا این فقط مشکل من نبود. نسلی که با من بزرگ شدند، تقریبا همه این مسئله را داشتند و عمده ترین دلیل گرایش من به مسائل سیاسی در آن زمان به امید دست یافتن به دنیایی بهتر برای زنان بود. ولی واقعیت امر این بود که حتی سازمان های سیاسی در بطن خودشان، تفکری مرد سالار داشتند و آنجا بود که به این نتیجه رسیدم که زنان باید سازمان‌های مستقل خودشان را داشته باشند. طبعا زنی با تفکر من در جامعه مردسالار ، با مشکلات بیشتری روبروست و من باید تلاش مضاعفی می کردم تا بتوانم در آن فضا به حق 50 درصد خودم برسم و با توجه به اینکه همسرم مرد بسیار روشن فکر و تحصیلکرده ای بود، حتی اگر خودش می‌خواست، تحت  تاثیر آن جامعه، نمی‌توانست برخورد عادلانه را با من حفظ کند. من از زبان یک زن مهاجر صحبت می کنم . تحقیقاتی که در باره زنان مهاجر انجام شده نشان می دهد که زنان مهاجر توانایی یادگیری زبان کشور میزبان را بیش از مردان دارند و خودشان را زودتر و بهتر با محیط وفق می دهند، به همین دلیل زودتر وارد بازار کار شده و سریعتر در امور مالی خانواده نقش ایفا می‌کنند و اینجاست که توازن قدرت در خانواده های مهاجر بهم می خورد. اکثرا می بینیم که زنان نقش فعال دارند و مردها عقب می مانند و متاسفانه در خیلی از موارد، بسیاری از زندگی های مشترک، به جدایی منجر می‌شود، چرا که زنان این توانایی را دارند که بتوانند همزمان وظیفه مردانه و زنانه را ایفا کنند و در مقابل، مردهای ما با ایفا کردن نقش زنانه مشکل دارند.

موفقیت را در چه می‌بینی؟ آیا زن موفقی هستی؟ و آیا کسی در این موفقیت شما سهیم هست؟
به نظر خودم، زن موفقی هستم. به نظر من زن موفق زنی است که بتواند دنبال رویاها و آرزوهایش برود. موفقیت یک زن، به شغل او، به مادر بودنش، همسر خوب بودن، یا درآمد بالا بستگی ندارد، به میزان حس رضایت یک زن از خودش برمی‌گردد.
فکر می‌کنی چه فشارهایی روی یک زن وجود داره که بهش توجهی نمیشه؟
ما از جامعه ای آمدیم که آموزش داده شدیم، به عنوان یک زن همیشه صبرو از خودگذشتگی داشته باشیم. به عبارتی نابرابری‌ها را باید تحمل کنیم و یاد نگرفتیم که صد در صد وجودمان به همسرو فرزندانمان تعلق ندارد. متاسفانه در فرهنگمان این مسئله مهم جا نیافتاده.
من 13 سال است که به مشاوره می‌روم. اولین جمله‌ای که مشاور من به من گفت، این بود که ببین تو مثل یک گل هستی که چندین پره دارد. اگر تو اجازه بدهی که مادرت، شوهرت، فرزندت، و یا هر کسی به تو بگوید: من این را در تو دوست ندارم، اینکار را نکن، این را نپوش، موهایت را اینجور نکن و ...، دانه دانه پره‌های تو را می‌کند؛ بعد از تو چه چیزی باقی می‌ماند؟ بعد از آن دیگر، خودت نیستی. مادامی که اجازه دهیم پارتنر ما و یا جامعه برایمان تصمیم بگیرد، از آن آدمی که بودیم خارج می‌شویم و خیلی از زنها این را نمی‌دانند و اصلا فکر نمی‌کنند که این یک مشکل است. اجازه می‌دهند که همسرشان به آنها بگوید این را نپوش، ورزش نرو با دوستات جایی نرو و اینها از عدم آگاهی ناشی میشود که گاهی زن حتی نمی‌داند که باید اعتراض کند. ما زنها با عدم اعتماد به نفس بزرگ می‌شویم. به ما انگار این را تزریق کردند که ما نمی‌توانیم و همیشه باید به کسی تکیه کنیم. این درست نیست و توازن قدرت بهم می‌خورد و باید روی این موضوع بیشتر کار شود.
در موارد مهم زندگیت، خودت تصمیم گرفتی یا نه؟
بله صد در صد. من و همسرم رابطه دوستانه ای داریم و البته من آزادی‌ام را با زور در این سال‌ها گرفتم و اگر هم گاهی او به من داد با حسی از گناه به من داده شد. من به جلسه کُرد که می‌رفتم ساعت 9 شب تمام می‌شد و تمام آن زمان من نگران بودم و نیمی از فکرم به خانه بود که همسرم ناراحت می‌شد. یادم است، برای کنفرانس 8 مارچ که شهرزاد مجاب آمده بود، پسرم کوچک بود و به همسرم گفتم می‌توانی او را نگه داری که من بتوانم بروم؟ گفت نه من امتحان دارم و نمی‌توانم و من رفتم. فکر کنم تنها کسی بودم که در کنفرانس با یک بچه رفته بودم و خوب قبل و بعدش دعوا بود. یا مورد دیگری که به یاد دارم، من همیشه در سنندج به کوهنوردی می‌رفتم و همسرم می‌گفت نباید تنها بروی و من می‌گفتم چرا باید کسی حتما کسی همراه من باشد؟! امکان نداشت روزهای جمعه ساعت 4 صبح در باران و برف و هر شرایطی من روی قله کوه نباشم.
در طول زندگی من همیشه فرزندانم را حمایت کردم. اینها را وقتی برای شما تعریف می‌کنم حس غرور به من دست می‌دهد که زندگی بسیار سختی را گذراندم و اکنون اینجا هستم.
چه چیزی می‌تواند بهترین اتفاق سال 2018 برایت باشد؟
من خوانندگی می‌کردم و می‌کنم ولی دوست دارم روی صدایم کار کنم که امیدوارم بتوانم اینکار را امسال عملی کنم. و همچنین منتظرم که دخترم درسش راتمام کند، تا من بتونم آزادی بیشتری داشته باشم و به کارهای دیگرم رسیدگی کنم. هنوز مسائل فرزندانم اولین دغدغه من است و به آنها رسیدگی می‌کنم و بیزینسم را هم امیدوارم رشد دهم و همینطور "فان‌ریزینگی" که برای کرمانشاه کردیم، امیدوارم به ثمر برسه و کار ساخت یک مدرسه و یا درمانگاه، مد نظر ماست که امیدوارم این هم امسال انجام شود.
به عنوان یک زن سخت‌کوش، فکر می‌کنی یک زن برای ساختن جامعه‌ای سالم‌تر چه باید کند؟
هر زنی که یک پسر به دنیا می‌آورد او را طوری بار بیاورد که حقوق زن را به رسمیت بشناسد. ما هستیم که پسری را مرد می‌کنیم و باید زنان روی این مسئله تمرکز کنند که آنها را درست پرورش دهند و هر کسی بهتر است که از خانواده خودش شروع کند و فضاها و امکاناتی که به پسرش می‌دهد همان را به دخترش‌ هم بدهد و این قدم بزرگی است برای نسل بعدی تا آنچه ما تجربه کردیم آنها تکرار نکنند.


 

شیدا معنوی
روانشناس بالینی
Sheida-Manaviشیدا جان، شما نویسنده خوب روزنامه ما هستی و مطالبت در زمینه اُتیسم، خوانندگان زیادی دارد، چند ساله به کانادا مهاجرت کردی؟
خیلی متشکرم، من ۷ سال پیش به کانادا آمدم.
شغل شما اینجا چیست و چه شد که شغل فعلی‌ات را انتخاب کردی؟ آیا شغلت را دوست داری؟
من روان شناس بالینی ازتهران هستم و همیشه کار با بچه‌ها را دوست داشتم، اول بصورت داوطلب شروع کردم و بعد استخدام شدم، و بله راضی‌ام
روزی چند ساعت کار می‌کنی؟
باید روزی ۷:۳۰ کار کنم ولی خوب اغلب بیشتر می‌شود.
فکر می‌کنی زن موفقی هستی؟ و موفقیت را در چه می بینی؟
خودم را تاحدی موفق می‌دانم ولی از خودم توقع بیشتری دارم! موفقیت را در چند جنبه اجتماعی، مالی، رضایت شخصی و احترام و اعتبار می‌دانم.
در موفقیت امروز شما، آیا کسی سهیم هست؟
بله قطعا! همسرم، خانواده‌ام و مدیران و همکارام در محل کار، همگی در موفقیت امروز من نقش بزرگی داشته‌اند.
فکر می‌کنی چه فشارهایی روی یک زن وجود داره که به آن توجهی نمی‌شود؟
فشارها بر روی زنان در هر محل و مکان و‌ شغلی متفاوت است! می‌تواند حمایت مالی باشد، یا حمایت عاطفی، یا نگاه‌ها و سرزنش‌های جنسیتی، فشارهایی از سمت خانواده که کار کردن را سخت و یا فشارهایی از کار که زمان خانه ماندن را سخت می‌کند، همه اینها بسته به شرایط روی زنان وجود دارد.
در موارد مهم زندگیت، خودت تصمیم گرفتی یا نه؟
همیشه عادت داشتم و دارم که مشورت کنم، نظر همسر و خانواده‌ام برایم مهم است و نمی‌توانم بگویم که تصمیماتم ۱۰۰‎٪ از خودم بوده یا ۱۰۰‎٪ نظر دیگران! سعی کردم بیشتر از اینکه اصراری روی نظرم داشته باشم، همه جوانب را بررسی کنم.
چه شد که به موضوع اتیسم علاقه‌مند شدی؟
همیشه به کار با کودکان علاقه داشتم، وقتی به کانادا آمدم مسیر تحصیل و کار در روان‌شناسی باتوجه به تفاوت‌های فرهنگی کمی پیچیده و ناممکن به نظرم رسید! پس به علاقه‌مندی دوم یعنی بچه ها پرداختم، در مهدکودکی مشغول شدم. از آنجا که بزرگترین تفریح من فیلم دیدن است با موضوع اتیسم از طریق فیلم‌های سینمایی کمی آشنا بودم. داخل مهد از نزدیک با این بچه ها آشنا شدم. بعد از تمام کردن آموزش کودکان خردسال، در مورد رشته‌های اتیسم تحقیق کردم و در کالج سنکا دوباره مشغول شدم
این چندسال از طریق تلگرام با کمپین‌ها و خانواده‌های اتیسم در ایران ارتباط برقرار کردم و‌سعی کردم به هر نحوی، با مشاوره و ترجمه و فرستادن برنامه‌های خاص به این فرشته‌ها کمک کنم.
به غیر از مطالبی که در روزنامه ی ما می‌نویسی، فعالیت دیگری در این زمینه داری؟
بله، در کانال تلگرامی که دارم سعی می‌کنم مطالب مفید و مربوط به اتیسم را ترجمه کنم، با خانواده‌های بسیاری در ایران درارتباطم و ۳ کتاب کودک ترجمه کردم که در ایران چاپ شده و چهارمین کتاب هم امیدارم بعد از عید چاپ و در نمایشگاه کتاب عرضه شود.
هدف خاصی برای کار در این زمینه برای خودت درنظر گرفتی؟
هدف نهایی من داشتن جامعه‌ای آگاه به تمام توانمندی‌ها و ناتوانی‌های افراد و احترام به این تفاوت‌هاست، جامعه‌ای که شخصی به خاطر تفاوتش طرد نشود، و آموزش و تربیت افراد متخصص و کاربلد در این زمینه که بتوانند از حق این افراد دفاع کنند و‌زندگی بهتری را برایشان بسازند.
چه چیزی می‌تواند بهترین اتفاق سال 2018 برایت باشد؟
ارتقای شغلی به سمتی که بیشتر لذت ببرم و احساس رضایت بیشتری داشته باشم.

 

نیاز سلیمی
مدير اجرائى يک سازمان غير انتفاعى
مترجم رسمى وزارت مهاجرت
Niaz-Salimiنیاز جان، چند ساله به کانادا مهاجرت کردی؟
من حدود بيست و هشت سال پيش همراه خانواده‌ام وارد كانادا شدم.
اینجا به چه کاری مشغولی؟ چه شد که شغل فعلی‌ات را انتخاب کردی و آیا دوستش داری؟
من در كانادا مشاغل مختلفى داشتم كه بعضى كوتاه و موقتى و بعضى هم دراز مدت بودند و قابليت دائمى شدن را هم داشتند. من كلأ آدمى هستم كه براى آرامش و رضايت شخصى می‌بايد دائماً مشغول به كار باشم. شايد دقيق‌تر اين باشد كه من بايد دائماً چيزى توليد كنم. در زمان ورود به كانادا به خاطر سن كم پسر كوچكم و اين كه من و همسرم مايل به فرستادن بچه به مهد كودک نبوديم، تا زمان ورود او به كودكستان، امكان وارد شدن رسمى به بازار كار را نداشتم، اما دقيقا يک ماه بعد از رسيدن به اينجا از طريق يک بروشور كه از طرف اداره پست براى همه ساكنان ساختمان ما فرستاده شده بود موفق شدم در اداره پست كار پخش آگهى‌نامه‌هاى فروشگاه‌ها، به اصطلاح فلاير، را در محله خودمان بگيرم. اين كار به اين شكل بود كه در روز سه شنبه ماشين اداره پست تعداد زيادى از اين فلاير‌ها را به صورت بسته‌بندى شده به آپارتمان ما می‌آورد و من بايد با تركيب آنها حدود هزار دسته، شامل شش يا هفت آگهى‌نامه، براى پخش آماده می‌كردم و بعد آنها را، هر بار حدود پنجاه بسته و با وزن بالاى ده كيلو، در كيف اداره پست می‌گذاشتم و به درب خانه‌ها و آپارتمان‌های محل حمل می‌كردم. در آن زمان اين كار در هفته حدود بيست تا بيست و پنج ساعت وقت می‌گرفت ولى كل حقوقى كه پرداخت می‌شد براى هشت ساعت در هفته بود. با حداقل دستمزد كه در آن زمان شش دلار و نيم در ساعت بود. مدت هفت هشت ماه من اين شغل را كه به دليل شرايط سخت و غير ‌قابل پيش‌بينى سخت‌ترين كار دوران زندگيم بود ادامه دادم و هنوز باور دارم كه پذيرش اين شغل يكى از عاقلانه‌ترين تصميم‌هايم بوده. براى من كه از محيط و شرايط متفاوتى به اين كشور و زندگى ناشناخته مهاجرت وارد می‌شدم ضرورى‌ترين كار، شكستن آن قالبى بود كه اگر حفظش می‌كردم می‌بايد چون جسدى براى هميشه بر دوشش می‌كشيدم و بقيه زندگيم را هم صرف عزادارى براى آن می‌كردم. اما از همان روز‌هاى اول وقتى بدنم زير وزن اين بسته‌ها، و همزمان از سوز باد و بوران، خم می‌شد و هنگامى كه در حال فرار از پارس سگى بودم كه دلش نمی‌خواست من در صندوق پست خانه تحت سرپرستی او كاغذى بگذارم و كفشم در گل و برف حياط خانه از پايم در‌می‌آمد و جا می‌ماند حس كردم كه آن قالب هويتى/شخصيتى كه متعلق به زمان و مكان ديگرى بوده، و احتمالا محيط زيستش براى هميشه نابود شده ، ترک می‌خورد و تكه‌تكه می‌شود و از درون آن آدم ديگرى بيرون می‌آيد كه اهل غربت است و زاده واژگونگى شرايط.
بعد از آن دوران مدت كوتاهی به مدرسه رفتم و بعد حدود هفده سال مدير بخش كارگزينى يک شركت بزرگ كانادايی-آمريكايى بودم تا روزى كه پسر كوچكم دبيرستان را تمام كرد و به دانشگاه رفت و من حس كردم كه آزادى بيشترى براى انتخاب شغل دارم چون مسئوليت تأمين زندگى بچه ها كمى سبكتر شده بود. از سال ٢٠٠٧ بود كه كار در بخش خصوصى را كلا كنار گذاشتم و اولين شغلى كه در سازمان‌هاى غير انتفاعى پذيرفتم مديريت مركز اجتماعى پريا بود. در سال ٢٠٠٩ زمانى كه پريا براى نوسازى و نقل مكان به محل جديد آماده می‌شد من به مركز گريفين رفتم و در پروژه خدماتى براى جوانان كوئير تازه وارد مشغول به كار شدم. در حال حاضر هم سال‌هاست كه بعنوان مدير اجرائى يک سازمان غير انتفاعى و همزمان به عنوان مترجم رسمى وزارت مهاجرت و شهروندى فعاليت می‌كنم. من عمومأ كار كردن در سازمان‌هاى اجتماعى را دوست دارم و در شغل فعلی‌ام اين شانس را دارم كه حدودأ خودم تصيم‌گيرنده نهايى در محيط كارم باشم.
روزی چند ساعت کار می‌کنی؟
ساعت كار روزانه من بسيار متفاوت است. گاهى بيش از ده ساعت در روز و گاهى هم پنج يا شش ساعت كار می‌كنم.
فکر می‌کنی زن موفقی هستی؟ و موفقیت را در چه می‌بینی؟
من باور دارم كه زن موفقى هستم و تنها دليل اين باور هم به دست آوردن آزادى براى تصميم‌گيرى در امور شخصى‌ست.
شكى نيست كه مفهوم موفقيت براى هر فردى معناى ويژه‌اى دارد. براى من همانطور كه گفتم كسب و حفظ آزادى و اختيار نهايت موفقيت است حتى اگر منجر به تصميم‌هايى خلاف سيستم ارزشى رايج بشود.
در موفقیت امروز شما، آیا کسی سهیم هست؟
در هر قدمى كه ما برمی‌داريم ديگران سهيم هستند. تصميمات و اعمال ما در خلأ اتفاق نمى‌افتند. ما بى وقفه در تلاش اين هستيم كه مثل "كسى" باشيم و يا نباشيم و اين سهمى‌ست كه ديگران در زندگى ما دارند.
فکر می‌کنی چه فشارهایی روی یک زن وجود دارد که به آن توجهی نمی‌شود؟
در مورد "زن‌ها" نمی‌شود كلى و بعنوان يک گروه با شرايط و خصلت و نياز هاى مشابه از آن ها صحبت كرد. تفاوت بين گروه‌هاى مختلف زنان، بر اساس شرايط اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، تحصيلى، و... گاهى از شباهت‌هاى آنها بسيار بيشتر است. مورد اشتراک زنان از نظر من نگاهى‌ست كه از بيرون، زن را تعريف، تحريف، و محدود می‌كند و نه كيفيتی درونى و اورگانيک. اگر قرار است به چيزى توجه شود همين مورد است و من فكر می‌كنم زمان آن رسيده كه جمعيت جهان مكانيسم ارتباط خود با جنس مقابل  را باز‌نگرى و باز سازى كند. اواخر سال ٢٠١٧ در طبقات بالاى جامعه آمريكا صداى اعتراض زنهايى را، به رفتار‌هاى سلطه جويانه در محيط كار و اجتماع، شنيديم كه براى بسيار از مشاهده‌گر‌ها خودشان سمبل‌هاى قدرت و ثروت و شهرت بودند. اين اتفاق به ما يادآورى كرد كه دليل اين قلدرى‌هاى جنسى و جنسيتى ضعف قربانى و يا غرائز سرخورده متجاوز نيست و چنين رفتارى ريشه‌هاى بسيار عميقى در باور‌هاى فرد نسبت به جايگاه و حقوق "خود "و "ديگرى" دارد. اميد من اين است كه اين‌گونه جنبش‌ها همزمان با كسب تجربه و اعتدال ادامه پيدا كنند و بتوانند تعريف دقيق‌ترى از رابطه برابر و آزاد را به نسل آينده ارائه كنند.

 

سیمین قریشی
متخصص تغذیه

Simin-Ghoreishiچند ساله به کانادا مهاجرت کردید؟
من تقریبا سه سال و نیم پیش به کانادا آمدم.
چه شد که شغل فعلی‌ات را انتخاب کردی؟ و آیا شغلت را دوست داری؟
من 15 سال است که در زمینه رژیم‌درمانی در ایران کار کردم. در بیمارستان طوس مشاوره دادم، در بیمارستان پیامبران، مسئول تغذیه بودم و مدیریت بخش غذا را داشتم. در بیمارستان چمران، کلینیک داشتم و در مرکز ناباروری کوثر نیز کار کردم. بصورت خصوصی نیز مطب خودم را داشتم. بنابراین اینجا هم همان شغل را انتخاب و ادامه دادم. من عاشق کارم هستم و بسیار عالی است. شاید از لحاظ مالی خیلی پول زیادی در این حرفه نباشد اما احساس رضایت خودم از اینکار بسیار بالاست. این را هم بگویم که اینجا وارد شدن در سیستم پزشکی-بهداشتی بسیار دشواره. از وقتی که آمدیم من یکسره درس خواندم، دوره کارآموزی را گذراندم و امتحان بُرد دادم فکر کنید از 137 نفر که ‌همگی مهاجر و دانش‌آموخته بودند، تنها 11 نفر قبول شدیم. پس می‌توانید استرس‌های ما را حدس بزنید. تمام این مدت هم کارهای داوطلبانه مرتبط با رشته‌ام را انجام دادم، مثلا در‌مرکز سالمندان در نورت‌یورک کار کردم و کمک کردم که غذای سالمتری به آنها بدهند. در کامیونیتی‌سنتر روی دیابت کار کردم و برای دو گروه 50 نفره از سالمندان که از همه‌ی ملیت‌ها بودند، به زبان ساده‌، در مورد تغذیه صحبت کردم. اینها را گفتم که بهتر متوجه شوید چقدر کارم را دوست دارم و چقدر برایش زحمت کشیدم. و چیزی که خیلی برای من اهمیت داره، انرژی مثبتی است که از آموزش در این زمینه به من برمی‌گرده.
روزی چند ساعت کار می‌کنی؟
تمام زندگی من کار منه. اگر بپرسید چقدر در می‌آورم شاید به اندازه پاره‌وقت، اما تمام وقت من پُر شده. در مرکز غدد کار می‌کنم و همچنین با دو دکتر فامیلی کار می‌کنم.
فکر می‌کنی زن موفقی هستی؟ و موفقیت را در چه می‌بینی؟
من موفقیت را در این می‌بینم که بتوانم به دیگران کمک کنم. مثلا یک بیمار دیابتی با رنگ و روی پریده می‌آید و فکر می‌کند نباید هیچ چیز بخورد، من همه چیز را به زبان بسیار ساده و با تصویر به او نشان می‌دهم و وقتی او دقیقا در مورد کارکرد بدنش متوجه شد، آن زمان به اهمیت رژیم خود پی می‌برد. این حس رضایتی که به خودم دست می‌دهد را دوست دارم و به نظرم من موفق هستم.
آیا در موفقیت های امروز شما، کسی هم سهیم هست؟
قطعا همینطوره. ببینید اولا من پشتکار بسیار عجیبی دارم و هر چیزی را شروع کنم باید به اتمام برسانم. ولی فکر کنید در مهاجرت، زندگی از زیر صفر شروع می‌شود و قطعا اگر حمایت‌های همسرم نبود من نمی‌توانستم این مسیر را در این زمان کوتاه طی کنم. پدر و مادرم و فرزندانم هم حتما در پیشرفت‌های من نقش داشته‌اند ولی نقش بزرگ همسرم در جایی که امروز هستم را نمی‌توانم نادیده و کمرنگ جلوه دهم.
فکر می‌کنی چه فشارهایی روی یک زن وجود داره و چه کمک‌هایی همیشه نیاز داره که کمتر بیان می‌کنه؟
در فرهنگ ایرانی، که الان بهتر شده، به زنان یاد دادند که انعطاف پذیر باش، "نه" نگو، همیشه مادرم به من می‌گفت اگر دیگران بدی کردند تو خوب باش و من رنج می‌کشیدم و همین‌گونه عمل می‌کردم تا اینکه 15 سال پیش به این نتیجه رسیدم که این روش خوبی نیست و فرزندان من از من همین را می‌آموزند، پس باید یاد بگیرند که بگویند "نه". من فکر می‌کنم زنان باید اعتماد به نفس بیشتری داشته باشند و بدانند که کارهای بزرگی از دستشان برمی‌آید و به راحتی در زمانی که لازم می‌بینند، بگویند "نه". و مهمتر اینکه کاری کنند که از خودشان راضی باشند، یعنی هم به خانواده‌شان برسند و هم به خودشان. طوری زندگی نکنند که یکباره ببینند که 15 سال گذشته و هیچ وقت به خودشان اهمیت ندادند.
آیا در موارد مهم زندگیت، خودت تصمیم گرفتی یا نه؟
بله، بطور کلی من تصمیم‌گیرنده هستم. البته از ته دل همسرم خبر ندارم، اما فکر می‌کنم او هم با این وضعیت مشکلی نداشته باشد و تصمیمات مرا قبول می‌کند.
چه چیزی می‌تواند بهترین اتفاق 2018 برایت باشد؟
اول سلامتی همه از جمله مردم کشورم. و بعد اینکه یک برنامه‌ای با پزشکان ایرانی داریم که بتوانیم همبستگی بیشتری بین پزشکان برقرار کنیم که امیدوارم بتوانیم امسال در این امر موفق شویم..

 

نازی واقف
متخصص وام
Nazi-Vaghefخانم واقف، چند ساله که به کانادا مهاجرت کردید؟
بیش از 20 سال است که به اینجا آمدم.
در مورد شغلتان برایمان بگویید و اینکه چه شد که شغل فعلی‌تان را انتخاب کردید؟ آیا آن را دوست دارید؟
من از زمانی که دانشجو بودم، شروع به کار وام کردم. همزمان با تحصیل در رشته  مهندسی کامپیوتر، به عنوان متخصص وام و بعدا به عنوان Mortgage Development Manager در یکی از شعبات بانک مشغول فعالیت بودم.اما در مورد این سوال که این رشته کاری را دوست دارم باید خدمتون عرض کنم که همیشه مسایل و بحث های مالی برای من جذابیت داشته و دلیل ورود من به این رشته بوده است.
روزی چند ساعت کار می‌کنید؟
درواقع شاید تا 6 سال پیش، از 8 صبح تا 11 شب کار می‌کردم ولی در حال حاضر به شدت گذشته کار نمی‌کنم،و فقط از 9 صبح تا 8 شب مشغول هستم. در گذشته شنبه و یکشنبه هم کار می‌کردم که فعلا در روزهای آخر هفته کار نمی‌کنم.
آیا شما خود را زن موفقی میدانید؟ ومعنای موفقیت از نظر شما چیست؟
به نظر من موفقیت، تعریف‌های زیادی دارد و از دیدگاه هر فردی، متفاوت است. از نظر تحصیلات، بله موفق بودم. اگر از کارم در مورگیج بپرسید، باز هم موفق بودم. ولی از نظررضایت شغلی، گرچه از کارم راضی هستم ولی باید بگویم که کار پر از استرسی دارم. برای مثال حتی در اوقات فراغت هم‌ قسمتی از ذهنم، درگیر مسایل ‌کاری و چگونگی حل آنها است.
مزایای کار شما در چیست؟
در درجه اول از آشنایی با ملیت‌ها و فرهنگ‌های گوناگون لذت می‌برم. و زمانی که با نرخ خوب برای خانواده‌ای وام می‌گیرم و آنها را خشنود می‌بینم، احساس رضایت قلبی دارم.دیگر اینکه برای من صداقت در کار حرف اول را می‌زند‌. سعی می‌کنم با مشتری، صادق باشم و زمانی که مشتری‌ها من را به دیگران معرفی می‌کنند، آن را تاییدی بر درست انجام دادن کارم می‌دانم.
در موفقیت امروز شما، چه کسانی سهیم هستند؟
تنها عامل موفقیت خود را همراهی خداوند در درجه اول و سپس تلاش و پشتکار خودم می‌دانم.
از نظر شما زنان در اجتماع با چه مشکلاتی رو به رو هستند که نادیده گرفته می‌شود؟
مشکلات زنان در جوامع مختلف، متفاوت است. زنان در جوامع پیشرفته و غیر پیشرفته شرایط یکسانی ندارند. به نظر من در جوامع پیشرفته با تکیه بر تلاش و پشتکار زنان می‌توانند آینده خوبی برای خود بسازند و در هر زمینه ای اجازه پیشرفت دارند. ولی در برخی از کشورها‌ی در حال توسعه فعالیت زنان به دلیل مسایل فرهنگی و یا مذهبی ملیتی محدودتر می‌شود.
آیا تصمیم‌های مهم زندگی‌تان را به تنهایی گرفته‌اید؟
بله خودم تصمیم‌گیرنده بودم ولی همیشه از تجربیات کسانی مثل پدر، خواهر و برادرانم بهره برده‌ام.
بهترین اتفاق سال 2018 برای شما چه خواهد بود؟
خیلی مایلم که شرایطی فراهم شود که بتوانم سازمانی برای حمایت از هموطنانم در ایران دایر کنم به خصوص زنانی که در ایران هستند، اعم از معتاد، خودفروش، بی خانمان و یا زنانی که به هر دلیلی مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند، کمک کنم. دوست دارم مکانی را دایر کنم که آنها در آنجا مشغول به کار شوند و از سود آن نیز بهره‌مند شوند. من به حمایت از همنوعان و همچنین حیوانات علاقه زیادی دارم. در حال حاضر نیز به سازمان‌هایی مانند موسسه حامیان طبیعت اصفهان، پایگاه مانا حامی حیوانات، سگ دوست‌های گیلان وآشپزخانه مهربانی ( تهیه غذا برای افراد نیازمند) کمک می‌کنم.
سوال آخر من در مورد کار شماست، بفرمایید گرفتن وام در سال 2018 چگونه شده و شما در چه زمینه‌هایی بیشتر فعالیت می‌کنید؟
به خاطر "استرس تست"، شرایط وام گرفتن خیلی سخت‌تر شده. برای گرفتن وام درآمد بالاتری‌ نیاز هست و این امر در قیمت خانه اثر گذاشته است. اگر خاطرتان باشد در سال 2016 و اوایل 2017 قیمت خانه‌ها به شکل ناسالمی بالا رفته بود. اعمال تغییرات  وام در سال 2018، تاثیر زیادی بر قیمت خانه‌ها و گرفتن وام شده است.
اما در مورد قسمت دوم سوال، من در همه زمینه‌های مربوط به وام، از جمله وام‌های مسکونی، تجاری،صنعتی و بیزینس فعالیت می‌کنم.

 

کتی موش آبادی
گل آرای حرفه‌ای
Kati-Mooshabadiکتی جان، چند ساله به کانادا مهاجرت کردی؟
از سال 1985- 33 سال پیش.
شغل شما اینجا چیست و چه شد که شغل فعلی‌ات را انتخاب کردی؟ آیا شغلت را دوست داری؟
اول که به کانادا آمدم، مغازه Max Convenience داشتم و در ضمن دوره رویال بانک را گذراندم. آن زمان از بین 200 نفر 20 نفر لازم داشتند که خوشبختانه جزو آنها بودم و 10 سال رویال بانک کار کردم و بعد از آن TD بانک کار کردم و با امریکن اکسپرس. سال 2008 مثل اینکه یک طوفانی شد که من همه چیز را رها کردم و خواستم که نوع شغلم راتغییر بدهم. به کالج سنکا رفتم و دوره گل آرایی و دیزاین را گذراندم و شدم گل آرا (دیزاینر) و این شغل را بسیار دوست دارم. کار بانک خوب بود اما خیلی استرس داشت، مدام باید فروش می‌کردیم و من احساس کردم که باید کارم را عوض کنم. این را هم اضافه کنم که من مغازه‌ای را باز نکردم چون کار من فروش گل نیست، بلکه طراحی آن است. در خانه کار می‌کنم و خدا را شکر مشتری‌های خوبی دارم که به آن اضافه هم می‌شود.
روزی چند ساعت کار می‌کنی؟
همانطور که گفتم من فروشنده گل نیستم و من گل‌آرا هستم. پس زمان کارم به برنامه‌هایی که دارم بستگی دارد. هنگامی که برنامه عروسی دارم بین 10 تا 12 ساعت کار می‌کنم. به طور متوسط روزی 5 ساعت کار می‌کنم
فکر می‌کنی زن موفقی هستی؟ و موفقیت را در چه می‌بینی؟
بله من خودم را موفق می‌دانم و موفقیت من بیشتر در مردم‌داری است. می دانید زمانی که کاری را با عشق انجام می‌دهی هم خودت لذت می‌بری و هم مشتری راضی‌ می‌شود. خیلی کم پیش می‌آید که یک مشتری از پیش من جای دیگری برود چرا که همه عشقم را در کارم می‌گذارم، چون می‌دانم که این کار خداست و من به او ایمان دارم. هربار که کارم را شروع می‌کنم همان ابتدا ازخدا می‌خواهم که کمکم کند تا کارم را قشنگ انجام دهم و زمانی که وارد سالن می‌شوم باز هم دعای خیر خدا را می‌خواهم و می‌گویم ای خدا از روح خودت در این گلها بِدم تا گل‌ها زیباتر دیده شوند. نکته دیگر اینکه من برحسب شرایط مشتری همه را قبول می‌کنم مثلا پیش آمده که جوانانی می‌آیند که سرمایه‌ای ندارند و دانشجو هستند. من شاید اصلا پولی نسازم اما دوست ندارم قلب آنها را بشکنم و قبول می‌کنم. اما خدا از سوی دیگر فوری برایم مشتری دیگری می‌فرستد که همه اینها جبران می‌شود. بطوری که از هر عروسی که می‌گیرم معمولا 2 تا 3 مشتری جدید برایم پیدا می‌شود.
در موفقیت امروز شما، آیا کسی سهیم هست؟
نه خودم تلاش کردم. گاهی شاید شب تا صبح را نخوابم و با همه ذوقی که دارم کارم را با عشق و علاقه انجام می‌دهم‌ و دعای خیر خداوند هم همراه منه که عامل موفقیت من است.
اطلاع داریم که بیشتر از این حرف‌ها موفق هستی و حتی جایزه‌ای هم دریافت کردی.
بله درسته، در سال 2013 در ریچموندهیل یکی از بیزینس‌های موفق این شهر بودم که از طرف MP  سابق ریچموندهیل "کوستاس منگاکیس" به منزل من آمدند و تندیس از طرف دولت هارپر دریافت کردم و ایشان حتی گل آرایی مراسم عروسی پسرشان را هم به من دادند و باید این را هم اضافه کنم که مایکل پارسا هم در زمان انتخابات مرا حمایت کرد و هنوز هم مرا حمایت می‌کند و از مشتری‌های من است.
فکر می‌کنی چه فشارهایی روی یک زن وجود داره که به آن توجهی نمی‌شود؟
من چند وقت پیش یک مقاله می‌خواندم که چرا حقوق مردان از زنان بیشتر است، در حالی که زن و مرد از لحاظ فکری تفاوتی ندارند. با اینکه ما در کانادا هستیم، خلاقیت و گاه شعور بالای یک زن نادیده گرفته می‌شود و به دلیل زن بودن، کمتر از مردان حقوق می‌گیرد و این تفاوتی است که اینجا به زن فشار آورده و اغلب موارد ناچار می‌شود با درآمد پایین‌تر کار کند. من حتی برای خودم برنامه‌ای پیش آمد که به من جای خوب نداند و من به آنها گفتم من را به چشم زن نگاه نکنید و فکر نکنید چون من یک زن هستم می‌توانید حق مرا بخورید، من خودم مانند ده مرد هستم. این مسائل از جمله مواردی است که فکر می‌کنم نباید وجود داشته باشد و هنوز متاسفانه هست و یک زن فعال را اذیت می‌کند.
در موارد مهم زندگیت، خودت تصمیم گرفتی یا نه؟
همیشه توی زندگی، تصمیم گیرنده من بودم و حتی زمانی که شوهرم بود، می‌گفت هر چه تو تصمیم بگیری. من همیشه تکیه‌گاه بودم و هرگز تکیه‌گاه نداشتم. من به دیگران هم اجازه نمی‌دهم در کار من دخالت کنند و تحت تاثیر حرف دیگران قرار نمی‌گیرم و آنچه خودم تشخیص دادم صحیح است انجام دادم و این حق را برای دیگران هم قابل احترام می‌دانم و در کارهای دیگران دخالت نمی‌کنم.
چه چیزی می‌تواند بهترین اتفاق سال 2018 برایت باشد؟
بهترین اتفاق برای من که حتما شاید بخندی، ضمن اینکه خدا را شکر می‌کنم که سلامت هستم و به سلامتی‌ام اهمیت می‌دهم ا‌ز خدا می‌خواهم بلیط 649 من ببره(‌با خنده). و البته جدای این شوخی، از ته قلبم از خدا می‌خواهم که ایران آزاد شود و مردم زجر نکشند و زندگی راحتی داشته باشند و من بتوانم برگردم. من اولین کسی هستم که به آنجا برمی‌گردم و دلم برای یک ذره از خاک کشورم لک زده...

 

هما شیوایی
کیترینگ خاله هما
Homa-Shivaiهما جان چند سال پیش به کانادا آمدید؟
سال 1991 به کانادا آمدم، حدود 28 سال پیش.
شغل شما اینجا چیست و چه شد که شغل فعلی‌ات را انتخاب کردی؟ آیا شغلت را دوست داری؟
تا سال 2000 به مدت 9 سال در کمپانی لباس کودک، به نام Snug as bug کار می‌کردم. از سال 2001 تا 2013، پیتزا نوا داشتم. از آن زمان به بعد کیترینگ دارم. شاید علت انتخاب این شغل به این برگردد که من در خانواده بزرگی رشد کردم، خاله و مادرم علاقه زیادی به آشپزی داشتند و طبعا من نیز به آن علاقمند شدم. بعده‌ها اینجا دوستانی که غذای مرا می‌خوردند به من پیشنهاد کردند که این کار را شروع کنم. در ابتدا با درست کردن ترشی شروع کردم و آن زمان دوست خوبم، آذر به من خیلی کمک کردم. به کانون بانوان می‌رفتیم و آنها به من کمک می‌کردند. کم‌کم کارم را گسترده کردم و تبدیل شد به کیترینگ که خوشبختانه مورد استقبال مردم قرار گرفت.
در مورد علاقه به کارم باید بگویم که عاشق کارم هستم.
زمانی که سفارش یک برنامه بزرگ می‌گیرید، چطور از عهده‌اش بر‌می‌آیید؟
برای برنامه‌های بزرگ که حتما از یک هفته قبل، مشتری با من تنظیم می‌کند. بعد من خرید می‌کنم و بسته به بزرگی مراسم از یکی دو روز قبل، پخت غذا را شروع می‌کنم.
خودت فکر می‌کنی زن موفقی هستی؟ موفقیت را در چه می‌بینی؟
فکر می‌کنم که هستم. همیشه با خودم می‌گویم که ای کاش اینکار را از ابتدا شروع می‌کردم. همین که توی کامیونیتی خودمان هستم و با زنان موفق دیگر آشنا می‌شوم، بسیار خوشحالم. از نظر من موفقیت در رابطه‌هایی که با آدم‌های دیگر می‌توانیم صحیح برقرار کنیم، معنی پیدا می‌کند. ما زمانی موفق هستیم که بتوانیم روابط خوب انسانی را در هر حالتی حفظ کنیم این برای کسی که یک بیزینس را اداره می‌کند بسیار مهم است.
فکر می‌کنی بیشترین مشکلات زنان چیست؟
زنان مشکلات زیادی دارند که هر کدام با آن به نوعی کنار می‌آیند و حل می‌کنند. برنامه‌های کامیونیتی هم در جهت کمک به آنها بسیار زیاد است، فکر می‌کنم اگر از آنها استفاده کنند، می‌توانند بسیاری از مشکلاتشان را برطرف کنند.
در موفقیت امروز شما، آیا کسی سهیم هست؟
همسرم فریبرز، همیشه تشویقم کرده و مراقب بوده که کمتر خستگی را حس کنم. مدام از من سوال می‌کند که آیا کمکی نیاز دارم یا خیر و هرگز جلوی پیشرفت و کارهای مرا نگرفته که همین باعث موفقیت امروز من شده.
در موارد مهم زندگیت، خودت تصمیم گرفتی یا نه؟
معمولا من و همسرم با هم تصمیم می‌گیریم و مشورت می‌کنیم. در نهایت آن کاری را‌ انجام می‌دهیم که هر دو با آن توافق داریم.
تا بحال با مشتریانت مشکلی داشتی؟ اینکه مثلا سفارشی بدهند و بعد از انجام کار، چیزی را کنسل کنند؟
تا بحال خدا را شکر نه. همه مشتریان من خوب بودند، کوچکترین مشکلی با آنها نداشتم و همه آنها مانند خانواده من شده‌اند.
چه چیزی می‌تواند بهترین اتفاق سال 2018 برایت باشد؟
حدود یکسال است که دختر و پسرم ازدواج کردند، همین که آنها خوشحالند و هربار با خبر خوبی پیش ما می‌آیند برای من بهترین اتفاق زندگی‌ام است و چیزی بهتر از شادی آنها برایم نیست.

 

سونا مقدم
فیلمساز
Sona-Moghaddamسونا جان چند ساله به کانادا مهاجرت کردی؟
نزدیک 5 سال هست که به کانادا آمده‌ام
اینجا به چه کاری مشغولی که شغل فعلی‌ات را انتخاب کردی؟ آیا شغلت را دوست داری؟
من‌ فارغ‌التحصیل کارشناسی کارگردانی سینما و کارشناسی ارشد ادبیات دراماتیک از دانشکده سینما هستم.پس از فارغ‌التحصیلی، فیلم‌سازی را با ساخت چند فیلم کوتاه در حوزه‌های مختلف انیمیشن‌، مستند و داستانی آغاز کردم و به طور جدی به عنوان‌ حرفه و شغل‌ به کسب تجربه در حوزه‌ی کارگردانی پرداختم هر چند در فیلمنامه‌نویسی‌، پژوهش، مشاور کارگردانی و طراحی صحنه هم تجربیاتی کسب کردم.
در حال حاضر مشغول ادامه‌ی تحصیل‌، پژوهش و نوشتن فیلمنامه‌ای هستم که به زودی ساخت فیلمی در اینجا را آغاز کنم.
در پاسخ این پرسش که چه شد شغل کارگردانی و فیلمسازی را انتخاب کردم باید اشاره کنم که چرایی این انتخاب‌ در حسی نهفته است که از کودکی با من همراه بوده است، همان حس و اشتیاق زیبای خواندن و شنیدن داستان زندگی انسان‌ها و داستانسرایی از دیدگاه هر شخص. نسل من شاید آخرین نسلی بود که با قصه‌های هزارو یکشب و داستان‌های زیبا و افسانه‌ها و اسطوره‌های ایران‌ و اشعار حافظ و مولانا و سعدی و پروین و شهریار و ... بزرگ شد. نسلی که ناقلان موثر فرهنگی چون مادربزرگ‌ها و پدر‌بزرگ‌ها را بهمراه داشت‌. همان‌هایی که دغدغه‌ها و آمال و آرزوهایشان را در جمع شدن ساده‌گونه‌ دورتادور کرسی  و شب‌نشینی و گفتمان‌های چهره به چهره و مهمتر داستان‌ها و قصه‌پردازی‌ها و حافظ‌خوانی می‌توانستیم جستجو کنیم. خوب  چه می‌توان انتظار داشت از این محفل زیبا جز پرکشاندن پرنده‌ی خیال و رویای‌ کودکی که مبهوت داستانسرایی‌ها و نقالی‌ها می‌شد و عطشی او را به سمت سراییدن داستان زندگی آدم‌ها و به تصویر کشاندن‌ رویاها‌ با مدیوم سینما رهنمون ساخت!  و طبعا شغلم را بسیار دوست دارم و با اینکه شغل بسیار سخت و بعضا پرمخاطره‌ای به ویژه برای زنان در همه جای دنیا است اما عاشق و متعهد به‌ کارم هستم.
روزی چند ساعت کار می‌کنی؟
بهتر است بگویم چند ساعت می خوابم! مقوله‌ی تحقیق و پژوهش وقت زیادی را در ابتدای هر پروژه به ویژه مستند طلب می‌کند، به همین دلیل معمولا در شبانه روز 5-6 ساعت می‌خوابم و باقی را صرف مطالعه و درس و تحقیق و امور زندگی می‌کنم.
فکر می‌کنی زن موفقی هستی؟ و موفقیت را در چه می‌بینی؟
از دیدگاه من موفقیت یک حس درونیست‌ و طبعا از خیلی جنبه‌ها امری شخصی و نسبی‌ست.اما من موفقیت را طی کردن یک طریق می‌دانم یعنی هر قدم امروزم‌، هر اندیشه و عمل امروزم از روز قبل بهتر باشد و ارتقا یابد. جبران خلیل جبران سخن بسیار زیبایی دارد که می‌گوید " اگر توانسته باشم در قلب یک انسان پنجره جدیدی را به سوی او باز کرده باشم زندگانی من پوچ نبوده است ." این همان حسی ست که برای من موفقیت و خوشبختی به همراه می‌آورد.
آیا در موفقیت امروز شما، کسی سهیم هست؟
در موفقیت هرکس بدون شک نقش  خانواده‌، اطرافیان‌، دوستان واقعی و تلاش و ممارست خود شخص را نمی‌توان نادیده کرد پس من هم از این قاعده مستثنی نیستم.
فکر می‌کنی چه فشارهایی روی یک زن وجود داره که به آن توجهی نمی‌شود؟
مهترین فشار بر روی زنان را عدم درک‌، توجه و احترام به عنوان یک انسان می‌دانم‌. متاسفانه در خیلی‌ از کشورها و فرهنگ‌ها با تعریف و تفسیر غلط و مغرضانه‌ای از مفهوم‌ زن و زنانگی مواجه‌ایم که منجر به رخداد حوادث تلخ و محرومیت‌ها شده است.
چه چیزی می‌تواند برایت بهترین اتفاق سال 2018 باشد؟
بهترین اتفاق سال 2018 امیدوارم شروع دو پروژه‌ی فیلم بلند و پایان یافتن نگارش کتابی‌ست که زندگینامه‌ی شخصیت آخرین پروژه‌ی فیلم مستند بلند من بوده است.

 

لاله چينی
آبنوس مصلح شيرازی

نویسنده
Laleh-Chiniلاله جان، شما و دخترتان آبنوس، چند سال است که به کانادا مهاجرت کردید؟
من در سال ۱۹۸۷ از طریق ازدواج به کانادا مهاجرت کردم.
در ایران چه می کردید؟
از آنجا که نوشتن را دوست دارم، همیشه در حال نوشتن مقاله و مطالب بوده‌ام. برای روزنامه خبر در ایران قصه یا مطالب علمی ترجمه می‌کردم.
چه شد که تصمیم به نوشتن گرفتید و لطفا از کتابتان برایمان بگویید.
7 سال پیش من و دخترم تصمیم گرفتیم زندگی سخت و پر از ماجراهای غم‌انگیز مادرم را به قلم بیاوریم. نوشتن این کتاب هفت سال بصورت پاره وقت به طول انجامید. این کتاب، " صعود از سختی‌ها" نام دارد، به زبان انگلیسی نوشته شده "Climbing Over Grit" و هم اینک، در سایت آمازون به فروش می‌رسد.
چرا این کتاب را به زبان انگلیسی نوشتید؟
دلیل نوشتن این کتاب به زبان انگلیسی پخش دردها و رنجهای کودکان بی پناهی که در سنی که باید در مدرسه به سر ببرند را در اغوش تلخ ازدواج میگذرانند. همسر مردانی با ۱۳ سال یا بیشتر اختلاف سن میشوند و مورد تجاوز و تحمیل قرار میگیرند. داستان یک زن از میلیونها زن که دچار چنین سرنوشت هایی بودند کافی است تا ارسال پیام دردمند آنان باشد.
ما با نوشتن این داستان هدیه ای به قلب مهربان این شیرزنان اهدا می‌کنیم که همدردیم و دلسوزیم. گذشته آنها را نمی‌توانیم ترمیم بخشیم ولی با نوشتن این کتاب مرهمی بر زخمهایشان گذاردیم. من فکر می‌کنم باید این خیانت‌ها بر کاغذ نوشته شود تا شاید روزی این افکار تنها قصه‌ای بیش نباشد.
Abnous-Moslehفکر می کنید که زن موفقی هستید؟ و از نگاه شما موفقیت چه معنایی دارد؟
بله خدا را شکر زن موفقی هستم. همیشه با مادر و خواهر و برادرهایم صمیمی و یک‌دل بودیم، و عشق در زندگی شخصی‌ام با همسر و فرزندانم گسترش پیدا کرد.  من موفقیت خودم رو در این می‌بینم که آنها را دوست دارم و آنها متقابلا مرا. عشق و امید و همبستگی باعث شد تا برای اهدافم تلاش کنم و به جلو حرکت کنم.
متاسفانه متوجه این موضوع نیستیم که یک اتحاد و دوست داشتن ساده، وجود یک زن را عوض می‌کند. زنان، محتاج یک محبت بی‌ریا هستند. گاهی برخی از مردان متوجه نیستند که آرامش خانه و خانواده‌شان را با یک عشق ساده می‌توانند تامین کنند.
در کارهایت با کسی مشورت می‌کنی؟
بله، همیشه تصمیمات مهم زندگیم با مشورت با عزیزانم بوده. ما موفقیت را درمشورت می‌دانیم.
و در انتها ضمن موفقیت برای فروش بیشتر کتابت، بهترین اتفاق سال 2018 برایت چه می‌تواند باشد؟
سلامتی و صلح جهانی. ظلم و زور و جنگ خیلی باعث غم و اندوهم می‌شود.
Date: چهارشنبه, مارس 7, 2018 - 19:00

Share this with: ارسال این مطلب به