شوربختانه ما نیز پس از آمدن تازیان که خیانت بعضی از عناصر ایرانی در آن دخیل بوده، خود باعث باقیماندن اعراب در ایران شدیم و پایههای حکومت آنان را محکم کردیم
ماجرای وصیت نامه نیما یوشیج
و
ادعای اشعار منتشر نشده از او
نیما یوشیج پدر شعر نو شاعر معاصر، هم در زمان حیات و هم بعد از خاموشی همواره دغدغه چاپ آثارش را داشت. او بعضی از کارهای اولیهاش مانند "قصه رنگ پریده، خون سرد" و "خانواده سرباز" را با سرمایه خود چاپ کرد. اگر ناشری هم برای چاپ آثار نیما اظهار علاقه مینمود او با وسواس و نگرانی به این موضوع برخورد میکرد، بطوریکه دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی که از همکارانش در اداره نگارش وزارت فرهنگ بود به سختی توانست اجازه چاپ قسمتی از اشعار او را برای اولین بار اخذ کند. با تحقیقی که نگارنده در رابطه با علت این رفتار نیما انجام داده است به این نتیجه رسیده که او با توجه به اینکه بدعتگزار شعر نو و جدید بود، از آن میترسید که اگر اشعارش را به کسی برای چاپ بسپارد آن فرد آنها را یا نابود کند و یا اینکه به نام خودش چاپ نماید، کما اینکه این موضوع اتفاق افتاده بود. نیما در اوایل فعالیتهای ادبی خود و زمانی که با دکتر پرویز ناقل خانلری اختلاف شدید پیدا نکرده بود بخشی از شعرهایش را در اختیار دکتر خانلری قرار داد تا احتمالا در مجله سخن چاپ شود ولی دکتر نه تنها آنها را در نشریهاش چاپ نکرد بلکه از پس دادن آنها نیز خودداری نمود. پیگیریهای نیما و سیروس طاهباز در این باره نیز به نتیجهای نرسید. دکتر شفیعی کدکنی که در رابطه با اختلافهای بین نیما و دکتر خانلری، همواره از استادش دکتر خانلری طرفداری کرده است درباره اشعار باقی مانده از نیما پیش دکتر خانلری در مجله بخارا شماره94 که به یکصدمین سالروز تولد دکتر خانلری اختصاص یافته بود مقالهای تحت عنوان خانلری و نیما چاپ کرد که مطالب آن صحت گفتههای اینجانب را تایید میکند. او در این مقاله نوشته است:
"امروز صبح 10/3/1368 بر طبق قراری که از قبل گذاشته بودم رفتم نزد استاد خانلری، بیشتر گفتگوها در باب تحولات شعر فارسی در دوره قبل از شهریور 1320 بود و کارهای نیما. استاد خانلری میگفت:حدود چهل قطعه شعر از نیما را در اختیار داشته است که شاید هنوز هم نسخه آنها در گوشه و کنار کتابخانه ایشان پیدا شود. استاد بعضی از آنها را خواند و دو تا را من یادداشت کردم که در کلیات نیما یوشیج وجود ندارد. بعد از لای پوشهای که روی میز ایشان بود یک قطعه را نشان داد که به خط نیماست و سروده شعریست که در دیوان او نیامده است.
آنگاه استاد شفیعی شعر گرگ و بره را در مجله بخارا چاپ میکند و مینویسد شعر چاپ نشدهای از نیما. در اینجا این موضوع مطرح میشود دکتر شفیعی که همه گونه نسبت ناروا به نیما میدهد، چرا از دکتر خانلری که شعرهای نیما را پیش خود نگاه داشت و حتی پس از مرگ نیما آنها را به طاهباز هم نداد و این خود یک نوع سرقت ادبی تلقی میگردد، حرفی به میان نمیآورد.
نگرانی دیگری که نیما درباره آثارش بویژه پس از خاموشی و فوت داشت این بود که او پسرش شراگیم را فردی که بتواند از این آثار صیانت کند و آنها را به سرانجامی برساند نمیدانست. به همین دلیل در کتاب "یادداشتهای روزانه" اش مینویسد:
"بعد از مرگ من، خانه یوش من خراب میشود، سهم جنگل را پسرعموهای من میخورند، نه کسی دارم علاقمند، نه فرزندی باشد برومند. من می میرم و آثار شلوغ و درهم برهم من میماند و از بین میرود."
این دو مطلبی که به آنها اشاره کردم، گوشه کوچکی از مسائل نیما بود که باعث میشد او در رابطه با آثارش به کسی اعتماد نکند. بنابراین نیما آخرین کاری که برای انتشارآثارش انجام داد وصیت نامهای بود که از خود بر جا گذاشت و در آن نوشت:
"وصیت نامه. امشب فکر میکردم با این گذران کثیف که من داشتم، بزرگی که فقیر و ذلیل میشود، حقیقتا جای تحسر است. فکر میکردم برای دکتر حسین فتاح چیزی بنویسم که وصیتنامه من باشد به این نحو که بعد از من هیچ کس حق دست زدن به آثار مرا ندارد به جز دکتر محمد معین اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند. ضمنا ابوالقاسم جنتی عطایی و آل احمد هم با او باشند. به شرطی که هر دو با هم باشند. ولی هیچ یک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده اند در کار نباشند...
اگر شرعا میتوانم قیم برای ولد خود داشته باشم، دکتر محمد معین قیم است. ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نام برده از هم بدشان بیاید. چقدر بیچاره است انسان! شب دوشنبه/28 خرداد/1335 خورشیدی".
با توجه به اینکه افرادی که نیما برای بررسی، تنظیم و چاپ آثارش در نظر گرفته بود، هر یک گرفتار کارهای خود بودند، اتفاق نظر حاصل نشد و از خانواده نیما نیز این کار ممکن نبود، بنابراین به پیشنهاد آلاحمد و پذیرش جمع، سیروس طاهباز ماموریت پیدا کرد تا این کار مهم را با مشاورت خانواده نیما و افرادی که نامشان در وصیتنامه او آمده بود، آثار نیما را از میان هزاران اوراق پراکنده بازخوانی، تنظیم و تدوین و آماده به چاپ کند. سیروس نیز عمر خود را بر سر این کار نهاد و آثار درست، منطقی و در حد لیاقت و ارزش فرهنگی و اجتماعی نیما بعنوان پدر شعر نو و سنت شکن و بدعتگذار، تدوین و به چاپ برساند. بدیهی است وی که در این کار دارای سوابق، اطلاعات و مطالعات شایستهای بود، بعضی از آثار ضعیف و غیرقابل ارائه را از آثار نیما کنار نهاد و اشعار درست، یکدست و قابل عرضه به بازار را تدوین و به چاپ رساند. این کتاب به چاپهای مکرر رسید و بعنوان موثقترین تنظیم مجموعه اشعار نیما در بین علاقمندان شعر معاصر جا افتاد.
چندین سال بعد بین طاهباز و شراگیم پسر نیما، بر روی مسائل مالی و دریافت حق تالیف آثار نیما اختلاف افتاد و شراگیم در حالی که تا آن زمان بخش قابل توجهی از حق تالیف انتشار آثار پدرش را دریافت کرده بود مطالب و مباحثی دور از حقیقت به طاهباز نسبت داد و علیالنهایه کلیه دست نوشتههای نیما را از طاهباز تحویل گرفت و آنها را به طور فلهای و در کیسه پلاستیکهای متعدد به فرهنگستان زبان و ادب فارسی به قیمت نازلی فروخت و پول آن را صرف زندگی خود در آمریکا که به آنجا مهاجرت کرده بود، نمود.
از آن پس شراگیم آثار نیما را بدون آنکه انتخاب درست و اصلاحی در آنها صورت بگیرد به سازمانهای انتشاراتی مختلف واگذار کرد. نتایج حاصله از یک چنین حرکت نادرستی، چاپ و انتشار آثاری از نیما بود که در آنها اشعار ضعیف و غیر قابل چاپ و حتی با اغلاط چاپی فراوان به بازار آمد.
از طرف دیگر از میان دست نوشتههای نیما که به فرهنگستان فروخته شده بود، افرادی مبادرت به چاپ اشعاری تحت عنوان آثار منتشر نشده از نیما نمودند که آنها چیزی جز همان اشعار ضعیف با اشکالات و حتی مسائل عروضی و صناعات شعری که طاهباز آنها را غیر قابل چاپ تشخیص داده بود، نبود. خوشبختانه چاپ اینگونه آثار از جمله دیوانی که شراگیم از نیما انتشار داد و مجموعه اشعار جدید که فرهنگستان منتشر کرد هیچ کدام نتوانست جای اشعار نیما را که طاهباز تنظیم کرده بگیرد و یا اینکه به شعر و مقام شامخ نیما لطمه ای وارد کند.
به منظور آشنایی خوانندگان به نمونههایی از اشعار ضعیف و نادرست نیما که بعنوان اشعار منتشر نشده به بازار آمده، به دو نمونه اشاره میکنیم و بررسی بیشتر از این را به علاقمندان وا میگذاریم:
وقتی که روی کوه ضعیف و نزار و زرد یک بوته عجیب روییده میشود
در سنگریزهها شده بیآب و مانده فرد رشد و نمو آن دیمی است دائما
ذاتا فساد نیست در این گونه رشد لیک بادی هم از رهی آید به حال رشد
بوته ضعیف چونکه کمی پایه محکم است بر التماس باد وقعی نمینهد
تا آنکه باد افکندش بدهدش شکست یا قوه لازم است یا نه موافقت
زن بر تو میوزد گر از اینسوی باد کند بگذار بگذرد تا بگذرد خطر
وز ناگهان چو شد این باد کند تند باشد به کار تو هر گونهای شکست
ریخت خواهد بر سرم رنجور
حلقه دیوارهای سرد این ویرانه خانه
همچو ماران سخت می کوشند شاید در من آویزند
من در این ویرانه خانه
پای بر سوئی ببسته
به امید چکههای آفتابی کز شکاف سقف خواهد ریخت
بر یکی گوشه نشسته
ریزش ویرانه را میپایم از نزدیک
رخ و رخ در گوش خوانا است
بام ویرانه
که زبون و ناتوانا است
از تاریخ بیاموزیم-چگونگی فتح مدائن توسط اعراب
تازیان به تیسفون در آمدند و غارت و کشتن در پیش گرفتند. تیسفون با کاخهای شاهنشاهی و گنجهای گرانبهای چهارصد ساله خاندان ساسانی به دست عربها افتاد و کسانی که نمک را از کافور نمیشناختند و توفیر سیم و زر را نمیدانستند، از آن قصرهای افسانهآمیز جز ویرانی هیچ بر جای ننهادند.
نوشتهاند که از آنجا فرش بزرگی به مدینه آوردند که از بزرگی جایی نبود که آن را بتوان انداخت. پاره پاره کردند و بر سران قوم بخش نمودند. پارهای از آن را بعدها بیست هزار درهم فروختند.
در حقیقت، وقتی سعد به مدائن در آمد، مدافعان، آن را فرو گذاشته و رفته بودند. ایران را لشکریان یزدگرد، خود در هنگام گریز، غارت کرده بودند اما فاتحان آنها را دنبال کردند و مالهای غارتی را از آنها باز ستاندند. جز عدهای اندک از سپاهیان که پاسداری کاخها را مانده بودند، دیگر در تیسفون کسی نبود. سعد با اعراب خویش در کوچههای خلوت و متروک شهری آرام و بیدفاع در آمد. ایرانیان مجال آن را نیافته بودند که همه اموال و گنجهای پر بهای کهن را با خویشتن ببرند. مال و متاع و ظرف و اسباب و زر و گوهر که در این میان باقی مانده بود بسیار بود. به یک روایت سه هزار هزار هزار درم در خزانه بود که نیم آن به جای مانده بود. از این رو گنج و خواسته بسیار به دست فاتحان افتاد.
سعد فرمان داد تا در شهر کهنه مسجدی بسازند و از آن پس به جای آتشگاه و باژ و برسم و زمزمه در این شهر بزرگ که سالها مرکز موبدان و مغان بود، جز بانگ اذان و تهلیل و تسبیح چیزی شنیده نمیشد و دیگر هرگز در آن حدود رسم و آیین مغان و موبدان تجدید نشد. اندک اندک شهر نیز از اهمیت افتاد و با توسعه بصره و واسط و کوفه، از مدائن جز شهری کوچک و بیاهمیت نماند. هر چند ایران آن سالها همچنان باقی ماند و ویرانههای آن از شکوه و عظمت ایام گذشته ایران رازها میگوید و افسانههای دلنشین میسراید. (دو قرن سکوت- دکتر زرین کوب)
شوربختانه ما نیز پس از آمدن تازیان که خیانت بعضی از عناصر ایرانی در آن دخیل بوده، خود باعث باقیماندن اعراب در ایران شدیم و پایههای حکومت آنان را محکم کردیم و در جور و ستمی که آنها بر ایرانیان روا داشتند کمک نمودیم. ما باید از تاریخ درسها بیاموزیم. در همین جنگ ایران و عراق بارها صدام عزم آن کرد که حتی این خرابههای طاقکسری را هم خراب کند ولی سازمان میراث فرهنگی و مراکز بینالمللی نگذاشتند این کار صورت پذیرد. اکنون نیز بدون آنکه صدامی در عراق باشد، بر اثر بیتوجهیهای دو طرفه از طرف ایران و عراق، خود به خود این آثار در حال فرو ریختن است.
شعر خاقانی برای مدائن و طاق کسری
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
یک ره ز ره دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گویی
کز گر می خونابش آتش چکد از مژگان
دندانه هر قصری پندی دهدت نو نو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
ما با رگه دادیم، این رفت ستم بر ما
بر قصر ستمکاران، تا خود چه رسد خزلان
"خاقانی" ازین درگه دریوزه عبرت کن
تا از در تو زین پس دریوزه کند خاقان
و
ادعای اشعار منتشر نشده از او
نیما یوشیج پدر شعر نو شاعر معاصر، هم در زمان حیات و هم بعد از خاموشی همواره دغدغه چاپ آثارش را داشت. او بعضی از کارهای اولیهاش مانند "قصه رنگ پریده، خون سرد" و "خانواده سرباز" را با سرمایه خود چاپ کرد. اگر ناشری هم برای چاپ آثار نیما اظهار علاقه مینمود او با وسواس و نگرانی به این موضوع برخورد میکرد، بطوریکه دکتر ابوالقاسم جنتی عطایی که از همکارانش در اداره نگارش وزارت فرهنگ بود به سختی توانست اجازه چاپ قسمتی از اشعار او را برای اولین بار اخذ کند. با تحقیقی که نگارنده در رابطه با علت این رفتار نیما انجام داده است به این نتیجه رسیده که او با توجه به اینکه بدعتگزار شعر نو و جدید بود، از آن میترسید که اگر اشعارش را به کسی برای چاپ بسپارد آن فرد آنها را یا نابود کند و یا اینکه به نام خودش چاپ نماید، کما اینکه این موضوع اتفاق افتاده بود. نیما در اوایل فعالیتهای ادبی خود و زمانی که با دکتر پرویز ناقل خانلری اختلاف شدید پیدا نکرده بود بخشی از شعرهایش را در اختیار دکتر خانلری قرار داد تا احتمالا در مجله سخن چاپ شود ولی دکتر نه تنها آنها را در نشریهاش چاپ نکرد بلکه از پس دادن آنها نیز خودداری نمود. پیگیریهای نیما و سیروس طاهباز در این باره نیز به نتیجهای نرسید. دکتر شفیعی کدکنی که در رابطه با اختلافهای بین نیما و دکتر خانلری، همواره از استادش دکتر خانلری طرفداری کرده است درباره اشعار باقی مانده از نیما پیش دکتر خانلری در مجله بخارا شماره94 که به یکصدمین سالروز تولد دکتر خانلری اختصاص یافته بود مقالهای تحت عنوان خانلری و نیما چاپ کرد که مطالب آن صحت گفتههای اینجانب را تایید میکند. او در این مقاله نوشته است:
لطفا فیلم زیر را نگاه کنید
آنگاه استاد شفیعی شعر گرگ و بره را در مجله بخارا چاپ میکند و مینویسد شعر چاپ نشدهای از نیما. در اینجا این موضوع مطرح میشود دکتر شفیعی که همه گونه نسبت ناروا به نیما میدهد، چرا از دکتر خانلری که شعرهای نیما را پیش خود نگاه داشت و حتی پس از مرگ نیما آنها را به طاهباز هم نداد و این خود یک نوع سرقت ادبی تلقی میگردد، حرفی به میان نمیآورد.
نگرانی دیگری که نیما درباره آثارش بویژه پس از خاموشی و فوت داشت این بود که او پسرش شراگیم را فردی که بتواند از این آثار صیانت کند و آنها را به سرانجامی برساند نمیدانست. به همین دلیل در کتاب "یادداشتهای روزانه" اش مینویسد:
"بعد از مرگ من، خانه یوش من خراب میشود، سهم جنگل را پسرعموهای من میخورند، نه کسی دارم علاقمند، نه فرزندی باشد برومند. من می میرم و آثار شلوغ و درهم برهم من میماند و از بین میرود."
این دو مطلبی که به آنها اشاره کردم، گوشه کوچکی از مسائل نیما بود که باعث میشد او در رابطه با آثارش به کسی اعتماد نکند. بنابراین نیما آخرین کاری که برای انتشارآثارش انجام داد وصیت نامهای بود که از خود بر جا گذاشت و در آن نوشت:
"وصیت نامه. امشب فکر میکردم با این گذران کثیف که من داشتم، بزرگی که فقیر و ذلیل میشود، حقیقتا جای تحسر است. فکر میکردم برای دکتر حسین فتاح چیزی بنویسم که وصیتنامه من باشد به این نحو که بعد از من هیچ کس حق دست زدن به آثار مرا ندارد به جز دکتر محمد معین اگرچه او مخالف ذوق من باشد. دکتر محمد معین حق دارد در آثار من کنجکاوی کند. ضمنا ابوالقاسم جنتی عطایی و آل احمد هم با او باشند. به شرطی که هر دو با هم باشند. ولی هیچ یک از کسانی که به پیروی از من شعر صادر فرموده اند در کار نباشند...
اگر شرعا میتوانم قیم برای ولد خود داشته باشم، دکتر محمد معین قیم است. ولو اینکه او شعر مرا دوست نداشته باشد. اما ما در زمانی هستیم که ممکن است همه این اشخاص نام برده از هم بدشان بیاید. چقدر بیچاره است انسان! شب دوشنبه/28 خرداد/1335 خورشیدی".
با توجه به اینکه افرادی که نیما برای بررسی، تنظیم و چاپ آثارش در نظر گرفته بود، هر یک گرفتار کارهای خود بودند، اتفاق نظر حاصل نشد و از خانواده نیما نیز این کار ممکن نبود، بنابراین به پیشنهاد آلاحمد و پذیرش جمع، سیروس طاهباز ماموریت پیدا کرد تا این کار مهم را با مشاورت خانواده نیما و افرادی که نامشان در وصیتنامه او آمده بود، آثار نیما را از میان هزاران اوراق پراکنده بازخوانی، تنظیم و تدوین و آماده به چاپ کند. سیروس نیز عمر خود را بر سر این کار نهاد و آثار درست، منطقی و در حد لیاقت و ارزش فرهنگی و اجتماعی نیما بعنوان پدر شعر نو و سنت شکن و بدعتگذار، تدوین و به چاپ برساند. بدیهی است وی که در این کار دارای سوابق، اطلاعات و مطالعات شایستهای بود، بعضی از آثار ضعیف و غیرقابل ارائه را از آثار نیما کنار نهاد و اشعار درست، یکدست و قابل عرضه به بازار را تدوین و به چاپ رساند. این کتاب به چاپهای مکرر رسید و بعنوان موثقترین تنظیم مجموعه اشعار نیما در بین علاقمندان شعر معاصر جا افتاد.
چندین سال بعد بین طاهباز و شراگیم پسر نیما، بر روی مسائل مالی و دریافت حق تالیف آثار نیما اختلاف افتاد و شراگیم در حالی که تا آن زمان بخش قابل توجهی از حق تالیف انتشار آثار پدرش را دریافت کرده بود مطالب و مباحثی دور از حقیقت به طاهباز نسبت داد و علیالنهایه کلیه دست نوشتههای نیما را از طاهباز تحویل گرفت و آنها را به طور فلهای و در کیسه پلاستیکهای متعدد به فرهنگستان زبان و ادب فارسی به قیمت نازلی فروخت و پول آن را صرف زندگی خود در آمریکا که به آنجا مهاجرت کرده بود، نمود.
از آن پس شراگیم آثار نیما را بدون آنکه انتخاب درست و اصلاحی در آنها صورت بگیرد به سازمانهای انتشاراتی مختلف واگذار کرد. نتایج حاصله از یک چنین حرکت نادرستی، چاپ و انتشار آثاری از نیما بود که در آنها اشعار ضعیف و غیر قابل چاپ و حتی با اغلاط چاپی فراوان به بازار آمد.
از طرف دیگر از میان دست نوشتههای نیما که به فرهنگستان فروخته شده بود، افرادی مبادرت به چاپ اشعاری تحت عنوان آثار منتشر نشده از نیما نمودند که آنها چیزی جز همان اشعار ضعیف با اشکالات و حتی مسائل عروضی و صناعات شعری که طاهباز آنها را غیر قابل چاپ تشخیص داده بود، نبود. خوشبختانه چاپ اینگونه آثار از جمله دیوانی که شراگیم از نیما انتشار داد و مجموعه اشعار جدید که فرهنگستان منتشر کرد هیچ کدام نتوانست جای اشعار نیما را که طاهباز تنظیم کرده بگیرد و یا اینکه به شعر و مقام شامخ نیما لطمه ای وارد کند.
به منظور آشنایی خوانندگان به نمونههایی از اشعار ضعیف و نادرست نیما که بعنوان اشعار منتشر نشده به بازار آمده، به دو نمونه اشاره میکنیم و بررسی بیشتر از این را به علاقمندان وا میگذاریم:
وقتی که روی کوه ضعیف و نزار و زرد یک بوته عجیب روییده میشود
در سنگریزهها شده بیآب و مانده فرد رشد و نمو آن دیمی است دائما
ذاتا فساد نیست در این گونه رشد لیک بادی هم از رهی آید به حال رشد
بوته ضعیف چونکه کمی پایه محکم است بر التماس باد وقعی نمینهد
تا آنکه باد افکندش بدهدش شکست یا قوه لازم است یا نه موافقت
زن بر تو میوزد گر از اینسوی باد کند بگذار بگذرد تا بگذرد خطر
وز ناگهان چو شد این باد کند تند باشد به کار تو هر گونهای شکست
ریخت خواهد بر سرم رنجور
حلقه دیوارهای سرد این ویرانه خانه
همچو ماران سخت می کوشند شاید در من آویزند
من در این ویرانه خانه
پای بر سوئی ببسته
به امید چکههای آفتابی کز شکاف سقف خواهد ریخت
بر یکی گوشه نشسته
ریزش ویرانه را میپایم از نزدیک
رخ و رخ در گوش خوانا است
بام ویرانه
که زبون و ناتوانا است
از تاریخ بیاموزیم-چگونگی فتح مدائن توسط اعراب
تازیان به تیسفون در آمدند و غارت و کشتن در پیش گرفتند. تیسفون با کاخهای شاهنشاهی و گنجهای گرانبهای چهارصد ساله خاندان ساسانی به دست عربها افتاد و کسانی که نمک را از کافور نمیشناختند و توفیر سیم و زر را نمیدانستند، از آن قصرهای افسانهآمیز جز ویرانی هیچ بر جای ننهادند.
نوشتهاند که از آنجا فرش بزرگی به مدینه آوردند که از بزرگی جایی نبود که آن را بتوان انداخت. پاره پاره کردند و بر سران قوم بخش نمودند. پارهای از آن را بعدها بیست هزار درهم فروختند.
در حقیقت، وقتی سعد به مدائن در آمد، مدافعان، آن را فرو گذاشته و رفته بودند. ایران را لشکریان یزدگرد، خود در هنگام گریز، غارت کرده بودند اما فاتحان آنها را دنبال کردند و مالهای غارتی را از آنها باز ستاندند. جز عدهای اندک از سپاهیان که پاسداری کاخها را مانده بودند، دیگر در تیسفون کسی نبود. سعد با اعراب خویش در کوچههای خلوت و متروک شهری آرام و بیدفاع در آمد. ایرانیان مجال آن را نیافته بودند که همه اموال و گنجهای پر بهای کهن را با خویشتن ببرند. مال و متاع و ظرف و اسباب و زر و گوهر که در این میان باقی مانده بود بسیار بود. به یک روایت سه هزار هزار هزار درم در خزانه بود که نیم آن به جای مانده بود. از این رو گنج و خواسته بسیار به دست فاتحان افتاد.
سعد فرمان داد تا در شهر کهنه مسجدی بسازند و از آن پس به جای آتشگاه و باژ و برسم و زمزمه در این شهر بزرگ که سالها مرکز موبدان و مغان بود، جز بانگ اذان و تهلیل و تسبیح چیزی شنیده نمیشد و دیگر هرگز در آن حدود رسم و آیین مغان و موبدان تجدید نشد. اندک اندک شهر نیز از اهمیت افتاد و با توسعه بصره و واسط و کوفه، از مدائن جز شهری کوچک و بیاهمیت نماند. هر چند ایران آن سالها همچنان باقی ماند و ویرانههای آن از شکوه و عظمت ایام گذشته ایران رازها میگوید و افسانههای دلنشین میسراید. (دو قرن سکوت- دکتر زرین کوب)
شوربختانه ما نیز پس از آمدن تازیان که خیانت بعضی از عناصر ایرانی در آن دخیل بوده، خود باعث باقیماندن اعراب در ایران شدیم و پایههای حکومت آنان را محکم کردیم و در جور و ستمی که آنها بر ایرانیان روا داشتند کمک نمودیم. ما باید از تاریخ درسها بیاموزیم. در همین جنگ ایران و عراق بارها صدام عزم آن کرد که حتی این خرابههای طاقکسری را هم خراب کند ولی سازمان میراث فرهنگی و مراکز بینالمللی نگذاشتند این کار صورت پذیرد. اکنون نیز بدون آنکه صدامی در عراق باشد، بر اثر بیتوجهیهای دو طرفه از طرف ایران و عراق، خود به خود این آثار در حال فرو ریختن است.
شعر خاقانی برای مدائن و طاق کسری
هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان
ایوان مدائن را آیینه عبرت دان
یک ره ز ره دجله منزل به مدائن کن
وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران
خود دجله چنان گرید صد دجله خون گویی
کز گر می خونابش آتش چکد از مژگان
دندانه هر قصری پندی دهدت نو نو
پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی، ما خاک توایم اکنون
گامی دو سه بر ما نه و اشکی دو سه هم بفشان
ما با رگه دادیم، این رفت ستم بر ما
بر قصر ستمکاران، تا خود چه رسد خزلان
"خاقانی" ازین درگه دریوزه عبرت کن
تا از در تو زین پس دریوزه کند خاقان
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: Wednesday, April 4, 2018 - 20:00
درباره نویسنده/هنرمند
Hassan Golmohammadi حسن گلمحمدی نویسنده، شاعر و روزنامه نگار ساکن تورنتو است. او عضو هیئت علمی در دانشگاه تهران بوده و دهها جلد کتاب و صدها مقاله از او در ایران و کانادا منتشر شده است. |
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو
ویراستار اول: آرش مقدم؛ ویراستار نهایی: پر ابراهیمی - ویراستاری موقت: عباس حسنلو