پدرجان، نمیدانم دیگر چه بنویسم. من هنوز که چندین سال است اینجا هستم به فکر بچهها و خانواده بابای مدرسهمان در ایران میباشم
در این گیر و دار بود، از یک طرف دنبال اسپانسر میگشت و از طرف دیگر به رسانههای گوناگون آگهیهای تبلیغاتی رنگ و وارنگ میداد و خلاصه سرِ خود و جمعیت کامیونیتی را حسابی شلوغ کرده بود. غالباً در اینطور مواقع همواره یک عده فرصتطلب و بادمجان دور قابچین هستند که آدمها را دوره میگیرند و هر یک با زبان خاص خود به، بَهبَه و چَهچَه میپردازند و برای خودشان در صددند که از وضعیت پیش آمده، پول و پَلهای به جیب مبارک بزنند.
اگر چه مدیریت و برنامهریزیِ اینگونه کارها مشکل و سخت است ولی با درایت، پیگیری و سرکیسه را شل کردن، فضولخان محلی را اجاره کرد و میزگردی ترتیب داد و چند نفر از نیمه پنهانها و نیمه پیداهایی که هر لحظه به رنگی درمیآیند را در یک پنل ترتیب نشستن داد و آنها چند روز گرد آمدند و تمرین کردند و خلاصه همه چیز آماده کار بود که دست بر قضا یک روز مانده به برگزاری سمینار "چگونه پولدار شویم؟" که مدعوین زیادی از افراد پاپتی، به دنبال کار و دلار، کارآفرین نماهای اقتصادی، کارخانهدارهای پولشویی، اساتید علم لدنی اقتصاد، اُمییان سلحشور عاشق ارز، و خلاصه هر کسی که مشکلی از لحاظ مالی و اقتصادی و خرج زندگی و بیپولی داشت در حال برنامهریزی برای حضور در جلسه بودند که ناگهان استاد فضولی وقتی دست در جیب کرد با کاغذی که شبیه انشاء بچههای مدرسهای بود، مواجه شد که در آن گل پسر او نوشته بود:
"اگر پولدار بودید، چکار میکردید؟"
تقدیم به پدر عزیز و مهربانم:
"من هیچ وقت از حرفهایی که امکان ندارد انجام شود خوشم نمیآید. به همین دلیل از این سمیناری که آقا جان در حال برگزاری آن است بدم میآید و در آن شرکت نمیکنم. وقتی که میدانم من هر کاری کنم اصلاً در زندگیم پولدار نمیشوم، پس چرا خودم و دیگران را سرکار بگذارم. ولی اگر این موضوع اتفاق افتاد و من پولدار شدم همه پولهایم را به فقرا و مریضهای سخت میدهم. اینکار را برای آن نمیکنم که کسی از من خوشش بیاید. اینکار را برای آرامش درون خودم میکنم. همچنین با آن پولها برای بچههایی که پدرانشان پول ندارند، کفش و لباس میخرم. معلم ما در ایران سر کلاس میگفت که بعضی از مردم، کشورهای جهان سومی هستند. من نمیدانم جهان سومی کجاست؟ مگر ما یک جهان بیشتر داریم؟
پدرجان، نمیدانم دیگر چه بنویسم. من هنوز که چندین سال است اینجا هستم به فکر بچهها و خانواده بابای مدرسهمان در ایران میباشم و نمیتوانم آنها را فراموش کنم. اما در اینجا هم یک پیرزنی را هر روز هنگام رفتن به مدرسه میبینم که جایی برای زندگی ندارد و همه وسایلش را داخل دو تا کیسه پلاستیک سیاه گذاشته و به این طرف و آن طرف میکشد. خیلی دوست دارم این پیرزن هوملس هم پولدار میشد. پدر جان من احساس میکنم که با اینگونه حرفها و سمینارها کسی پولدار نمیشود و اینکار یک نوع دروغگویی و کلاهبرداری است. پدر عزیزم امروز برو و هر طوری که توانستی این برنامه را کنسل کن و برای خودت بدنامی درست نکن.
پدر جان بزرگترین ثروت انسان خانوادهاش است. اگر دوست داری به داد مادر و خواهرم که سخت در فشار هستند و من میدانم که تو میتوانی به آنها کمک کنی، برس. از اینکه این نامه را صریح و بدون غرض برایت نوشتم مرا ببخش."
فضولخان با خواندن این نامه، سخت آشفته حال شد و سریعاً به سمت محل برگزاری سمینار رفت و با پرداخت خسارتهای زیاد برنامههایش را کنسل کرد و در یک آگهی تبلیغاتی به اطلاع افراد رساند که به علت گرفتاریهای پیش آمده برگزاری این سمینار امکانپذیر نشد و از همه افراد پوزش طلبید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.