خلاصه در طی این ده روز بلایی به سرمان آوردند که الان من و حاجخانم با رفتن آنها باید رو به قبله بنشینیم و از خدا تقاضای مرگ کنیم.
از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد حکایت حال و روز فضولخان در تعطیلات سال نو میلادی که شنیدن این قضیه از زبان خود ایشان لذت دیگری دارد: ما که فضولخان شما باشیم، مثل همه بچههای آدم برای ایام شاد کریسمس و سال نو میلادی خودمان، برنامهها چیده و خوابها دیده بودیم، که چکار کنیم و کجاها برویم. روز بد نبینید که ما دیدیم، نگو یواشکی بدون آنکه ما بدانیم عیالمان با همشیرهاش قول و قرار گذاشته بودند که ما را سورپرایز کنند. لذا وقتی که کلیه سور و سات و وسایل پذیرایی و مایحتاج سال نو را خریداری و آماده کردیم که به جشن بنشینیم، چند ساعت مانده به کریسمس، زنگ در خانهمان به صدا در آمد و ما که منتظر کسی نبودیم هاج و واج به در خانه رفتیم، دیدیم چشم شما بد نبیند، همشیره عیال با باجناق حقیر به انضمام دو فقره بچه کوچک، ساک به دست، پشت در خندهکنان ایستادهاند. اول کمی چشمانمان را مالیدیم که ببینیم باز است و ما خواب نمیبینیم، دیدیم که واقعه کاملاً درست است در همین حین که ما نمیدانستیم باید چکار کنیم، عیال با لباس نو و صد قلم آرایش جلو آمد و گفت: فضولی (اسمی است که عیال به ما میگوید) چرا در را باز نمیکنی، سورپرایز امسال من برای تو، سرزده آمدن همشیره و همسرشان با دو دسته گل آنها به تورنتو بود.
واقعاً نمیدانستیم باید چکار کنیم، دوست داشتیم یکی با جسمی سنگین بر سرمان بکوبد و نقش زمین شویم تا آن قیافه شش در چهار باجناق چترباز را نبینیم. بالاخره از ترس عیال که در وجودمان نهادینه و ژنتیک شده، چیزی نگفتیم ولی اگر خبرنگاری دم در بود و از قیافه منحوس ما در آن لحظه عکسی، پرترهای، مورترهای، چیزی تهیه میکرد، قطعاً بدانید که به عکس سال تبدیل میشد. بالاخره چارهای جز تسلیم برنامههای حاجخانم شدن نداشتیم. در یک چشم به هم زدن تمام امکانات زندگیمان در اختیار باجناق و همسرش قرار گرفت و ما به گوشهای از سالن برای خوابیدن و یک قاشق و چنگال برای غذا خوردن اکتفا کردیم.
از صبح روز بعد حاجخانم کاغذی که در آن برنامههای ده روز اقامت آبجیشان را نوشته بودند، بدستمان دادند و حقیر موظف شدیم همچون رانندهای تمام وقت برای گشتن در شهر و بردن میهمانان به اماکن دیدنی، رستورانها، دانسینگها و شهرهای اطراف، انجام وظیفه کنیم.
در تمام این اماکن هم حاجخانم جلودار پرداخت هزینهها بود و تا ما میخواستیم حرفی بزنیم که بابا به خدا قسم پول نداریم، داری چه میکنی؟ او کارت ویزای بیزبان را بیرون میآورد و طوفان به پا میکرد و میگفت: فضولیجان میخواهی بروند و به همه فامیلها بگن، اینها در تورنتو مثل گداها زندگی میکنن!
خلاصه در طی این ده روز بلایی به سرمان آوردند که الان من و حاجخانم با رفتن آنها باید رو به قبله بنشینیم و از خدا تقاضای مرگ کنیم. نزدیک ده هزار دلار از کارت ویزای عیال خرج شده و مای بیچاره به یک سرمایهخوردگی عجیب و غریبی دچار شدهایم که هر چه دوا و درمان میکنیم رو به بهبودی نمیرویم. شبها تا صبح میلرزیم و خواب خندههای باجناق و شکلکهای جورواجور قیافهاش را میبینیم که به ما قهقهه میزند.
بنابراین از شما عزیزان عاجزانه کمک میطلبیم که دعا کنید فضولخانتان از این بیماری جان سالم به در برد. ولی اگر عمرمان را دادیم به شما، ما را در یک جای دور افتاده دفن کنید و روی سنگ قبرمان بنویسید: "کسی که بر اثر حمله برقآسای سورپرایز آبجی همسر و باجناق خائناش در غربت درگذشت. طلوع دلانگیز: مهاجرت، غروب غمانگیز: مرگ"
"فضولخان کامیونیتی"
واقعاً نمیدانستیم باید چکار کنیم، دوست داشتیم یکی با جسمی سنگین بر سرمان بکوبد و نقش زمین شویم تا آن قیافه شش در چهار باجناق چترباز را نبینیم. بالاخره از ترس عیال که در وجودمان نهادینه و ژنتیک شده، چیزی نگفتیم ولی اگر خبرنگاری دم در بود و از قیافه منحوس ما در آن لحظه عکسی، پرترهای، مورترهای، چیزی تهیه میکرد، قطعاً بدانید که به عکس سال تبدیل میشد. بالاخره چارهای جز تسلیم برنامههای حاجخانم شدن نداشتیم. در یک چشم به هم زدن تمام امکانات زندگیمان در اختیار باجناق و همسرش قرار گرفت و ما به گوشهای از سالن برای خوابیدن و یک قاشق و چنگال برای غذا خوردن اکتفا کردیم.
از صبح روز بعد حاجخانم کاغذی که در آن برنامههای ده روز اقامت آبجیشان را نوشته بودند، بدستمان دادند و حقیر موظف شدیم همچون رانندهای تمام وقت برای گشتن در شهر و بردن میهمانان به اماکن دیدنی، رستورانها، دانسینگها و شهرهای اطراف، انجام وظیفه کنیم.
در تمام این اماکن هم حاجخانم جلودار پرداخت هزینهها بود و تا ما میخواستیم حرفی بزنیم که بابا به خدا قسم پول نداریم، داری چه میکنی؟ او کارت ویزای بیزبان را بیرون میآورد و طوفان به پا میکرد و میگفت: فضولیجان میخواهی بروند و به همه فامیلها بگن، اینها در تورنتو مثل گداها زندگی میکنن!
خلاصه در طی این ده روز بلایی به سرمان آوردند که الان من و حاجخانم با رفتن آنها باید رو به قبله بنشینیم و از خدا تقاضای مرگ کنیم. نزدیک ده هزار دلار از کارت ویزای عیال خرج شده و مای بیچاره به یک سرمایهخوردگی عجیب و غریبی دچار شدهایم که هر چه دوا و درمان میکنیم رو به بهبودی نمیرویم. شبها تا صبح میلرزیم و خواب خندههای باجناق و شکلکهای جورواجور قیافهاش را میبینیم که به ما قهقهه میزند.
لطفا فیلم زیر را نگاه کنید
"فضولخان کامیونیتی"
اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروسهایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسکهای معمولی رد میشود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که میتوانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, ژانویه 9, 2019 - 19:00