روشنفکران پیوند نزدیکی با جامعه ملی خود دارند. آنان سخت در سرنوشت کشور خویش شریکند
سخن و اندیشه-48
برتولت برشت، نمایشنامه‌نویس، شاعر و کارگردان تئاتر آلمانی که دارای گرایش‌های سوسیالیستی و کمونیستی است می‌گوید:"آن کس که حقیقت را نمی‌داند و در پی یافتن آن نیست، گناهکار است، اما آن‌کس که حقیقت را می‌داند و آن را دروغ می‌نامد، تبهکار است." برشت با این اظهار‌نظر اگر مخاطبش عامه مردم جامعه نباشد، لااقل تکلیف را برای روشنفکران مشخص کرده است. یعنی اگر آنهایی که خود را روشنفکر می‌دانند یا آن‌که قلم در دست دارند، اگر حقیقت‌‌های جاری در جامعه زمان خود را نمی‌دانند، باید حتماً به دنبال آن باشند که به آن وقوف یابند و اگر چنین نکنند، گناهکارند. در این رهگذر وای به حال کسانی که حقیقت را می‌دانند و آن را دروغ می‌پندارند، این‌گونه افراد گناهکارند. گناهکاران باید به عقوبت گناه و رفتار خود برسند. ما اگر بخواهیم با این پیش فرض وارد مقوله بررسی مسائل روشنفکری در جامعه ایران شویم، اولین موضوعی که ‌در جلوی راهمان قرار می‌گیرد این است که، با توجه به تعاریف کلاسیک و علمی از واژه روشنفکر و معادل آن به زبان انگلیسی Intellectual که به خردمند یا دانشمند بیشتر نزدیک است، آیا ما در جامعه ایران چیزی به عنوان روشنفکر داریم؟ اینجاست که دچار یک کمپلکسی از نوع مرغ و تخم مرغ می‌شویم و با توجه به اینکه از گذشته تاکنون هر کسی که چند عدد کتاب خوانده یا در میتینگی چند شعار داده است، خود را روشنفکر می‌داند، نمی‌توان دامنه این بحث را جمع کرد. بنابراین بدون توجه به گرایش‌های ایدئولوژیکی که در حداقل یکصد سال اخیر جامعه ما دچار آن بوده است، به بررسی کتاب رمون آرون فیلسوف و روشنفکر فرانسوی با نام افیون روشنفکران می‌پردازیم که او با تحقیق خود در پی آن است که کشف کند چه تناقض‌هایی باعث شد که اکثریت قریب به اتفاق روشنفکران از کمونیسم شوروی در برابر دموکراسی‌های لیبرال حاکم بر جامعه اروپا حمایت کردند و پس از شکست آن به اشتباه خود پی بردند.
لطفا روی عکس تبلیغات زیر کلیک کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
Minister Mary Ng Nowruz Canada, مری نگی نوروز
آرمون اعتقاد به آن داشت که:"آدمی را کاری است که شاید از سیاست مهم‌تر باشد و آن جستجوی حقیقت است." این موضوع مشکل همه کسانی است که حقیقت را رها کرده و به دنبال سیاست افتاده‌اند و چون اغلب سیاستمداران حقیقت را کتمان می‌کنند، لذا یافتن حقیقت از گفتار و رفتار و اعمال سیاستمداران مشکل می‌شود. اینجاست که کتاب افیون روشنفکران هم کتاب سیاسی است و هم کتاب تحقیقی که از ورای سراب ایدئولوژی و تعصبات روشنفکری حقیقت را برملا می‌کند. او با این کتاب آبروی روشنفکران فرانسوی که با گرایش مستقیم و غیر‌مستقیم در دام کمونیسم افتاده بودند را خریده است.
اینک پس از آن که سیستم حکومت شوروی فرو‌ ریخته و سایر نظام‌های پیرو این مکتب دچار دگرگونی‌های اساسی شده‌اند، آیا می‌توان هنوز هم گزینه‌های چپ و راست را با مفاهیم کاربردی گذشته، بکار گرفت؟
در جهان حاضر اگر چه هنوز ممکن است از دو اصطلاح چپ و راست استفاده شود ولی دیگر لزوم آن‌که در پس این دو واژه باید همواره دو بلوک متخاصم شکل بگیرد، وجود ندارد. این دو اصلاح دیگر مبین وجود دو نوع بینش یا جهت‌گیری‌های متضاد برای تامین منافع آحاد جامعه تلقی نمی‌گردد، بلکه دو راهکار برای رسیدن به یک هدف و منظور تعریف می‌شود. حتی در دوران تندروی‌های حکومت سوسیالیستی شوروی در زمان استالین، پس از آن‌که جنگ پایان یافت، ما شاهد برگشت به عقب و سیاست‌های استالین‌زدایی توسط خروشچف و رهبران بعدی هستیم. جالب آن است که خود استالین نیز هنگامی که در بحبوحه جنگ و محاصره شهرها در فشار قرار گرفت مجبور شد با تجدید نظر در بسیاری از سیاست‌های تند چپ تسلیم نیروهای واقعیت‌گرای جامعه شود. آنها حتی کلیساها را که استالین بسته بود، دوباره گشودند و کشیش‌ها مردم را جمع کردند و برای پیروزی در جنگ به دعا و نیایش به درگاه خداوندی پرداختند که کارل مارکس آن را "ناله مخلوقات سیه‌روز در زمانه‌ای خفته می‌پنداشت" و افیون توده‌هایش می‌نامید.
لطفا فیلم زیر را نگاه کنید

عملکرد انجام شده توسط رژیم شوروی که بر اساس انتقاد از دین آغاز شده بود، آن چنان از خود بیگانگی ایجاد کرد که انتقاد از دین به انتقاد از جامعه و عملکرد رهبران انقلاب انجامید. آرون می‌گوید: انقلاب را نباید با جوهر و ذات عمل اشتباه گرفت، بلکه تنها یکی از شیوه‌های آن است. تلاش برای کنار گذاشتن آنچه که از قبل به جا‌مانده و ساختن ارزش‌های جدید، محتاج تخریب گذشته برای ساخت آینده نیست. انقلاب نه تقدیر است و نه مقصد، بلکه در حکم وسیله است برای رسیدن به هدف. هدف جدیدی که جامعه را از همه لحاظ بهتر از گذشته کند. خود مارکس که ملحد بود از طریق دیالکتیک تاریخی به انقلاب رسید. بسیاری از روشنفکران چون از دیالکتیک چیزی نمی‌دانستند، می‌خواستند از الحاد به انقلاب برسند و این در عمل دچار تضاد شد. چون به قول آندره مالرو، نویسنده و سیاستمدار فرانسوی:"هر اندیشه‌ای که گیتی را در صدر بنشاند، اگر امیدی نیافریند باطل است." و چون انقلاب بلشویکی لنین پس از هفتاد سال نتوانست امیدی در دل مردم جامعه بیافریند، به شکست منجر شد. این موضوع تا زمانی که آندره‌ ژید از شوروی بازنگشته بود، روشن نبود، او بود که افشا کرد، رژیم شوروی ماسکی بر صورت است و امیدی در دل افراد برای آینده ایجاد نکرده است. از دیدگاه آلبرت کامو هم رژیم کمونیستی کاملا روشی مستبدانه دارد. کامو در کتاب "انسان طاغی" به تحلیل سیر تکامل ایدئولوژیک از هگل به مارکس و لنین می‌پردازد و به شکافی اشاره می‌کند که میان برخی پیش‌بینی‌های مندرج در آثار مارکس و سیر رویدادها وجود دارد. بر اساس تئوری‌های اجرا شده، انقلابی بودن به سبک شوروی قدرت مطلق را به اقلیتی واگذار می‌کند که ادعای نمایندگی پرولتاریا را دارند و بسیاری از کارگران و فرزندان کارگران را به مهندس یا بازرس تبدیل می‌سازند. اما آیا پرولتاریا یعنی میلیون‌های انسانی که در کارخانه‌ها به کار یدی مشغولند، رهایی می‌یابند؟ از زندگی نسبتاً راحتی برخوردار می‌شوند؟ در انقلاب شوروی سطح زندگی مردم نه تنها تغییر محسوسی نکرد بلکه تنزل هم یافت. در کشوری که سندیکاهای نسبتاً آزاد وجود داشت، سازمان‌های ظاهری تابع دولت بوجود آمد که وظیفه آنها تشویق کارگران به کار بیشتر بود نه احقاق حقوق کارگران.
لطفا روی عکس تبلیغات زیر کلیک کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
Leah-Taylor-Roy-MP-Aurora-Oak-ridges-Richmond-Hill-Nowruz

لطفا روی عکس تبلیغاتی کلیک کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
Shayda شیدا Film-Movie-Persian-Iranian-Shayda-Canada-AmirEbrahimi-Toronto
در شرح و تدوین و روشنگری این‌گونه رویدادها، نقش روشنفکران بسیار حساس و مهم است. رابطه روشنفکران با طبقات حاکم متقابل و دو سویه است. هر چه روشنفکران از دغدغه‌های حاکمان؛ مدیران و اصحاب ثروت فاصله داشته باشند، آنان دشمنی ذاتی خود را با حکومت بیشتر آشکار می‌کنند. روشنفکران پیوند نزدیکی با جامعه ملی خود دارند. آنان سخت در سرنوشت کشور خویش شریکند و در یک جامعه‌ وضعیت ناهنجار موقعی بروز می‌کند که فارغ‌التحصیلان دانشگاه‌ها بیکار شوند‌، این می‌تواند سرآغاز یک انقلاب حقیقی باشد. روشنفکران به نظر می‌رسد در حال حاضر از ایدئولوژی چپ بریده‌اند، ولی اگر آنان جذب تفکرات سرمایه‌داری راست نشوند. در دنیا پارادوکسی غیر‌قابل تصور پیش می‌آید که معلوم نیست جهان را به کدام سو ببرد. بویژه در حال حاضر که دنیا نه به دیکتاتوری پوتین می‌‌تواند دل خوش کند و نه به پوپولیسم ترامپ، و نه به آشفتگی‌های روز‌افزون اروپا. شاید در آینده، جهان از آنِ آسیا و آفریقا باشد. غول تولید چین، دموکراسی جدید هند و بازار رو به رشد آفریقا. اینک با توجه به یک چنین سردرگمی و مشکلی که جهان با آن روبروست، تکلیف روشنفکران چه می‌شود؟ آیا آنان برای جهان و بشریت راه حلی پیدا می‌کنند؟ تکلیف ایدئولوژی به کجا می‌انجامد؟ جوامع بشری باید چه کنند؟ آیا انقلاب دیگری کل جهان را فرا خواهد گرفت؟ آنچه که فعلاً دورنمای جوامع بشری را به خود نزدیک می‌کند، آن است که عصر ما عصر پایان ایدئولوژی‌ها است، ولی آنچه که جای تاسف دارد انسان‌ها هنوز به جایی نرسیده‌اند که فرصت یا انگیزه کشتن یکدیگر را نداشته باشند. پس بیایید به همگان بیاموزیم که به همه الگوها، رژیم‌ها، حکومت‌ها و آرمانشهرها شک کنند. ولی آیا شکاکان می‌توانند الگویی جهانی برای اداره جوامع بشری بدور از ایدئولوژی‌های چپ و راست و استثمارگری‌های سرمایه‌داری و پرولتاریایی، طراحی کنند و آینده بشر را از نابودی نجات دهند؟
لطفا روی عکس تبلیغات زیر کلیک کنید؛ ادامه مطلب پس از این تبلیغات
Mjid-Jowhari-MP-RichmondHill-Nowruz

اگر شما همکاری گرامی ما هستی، مرسی که این مطلب را خواندی، اما کپی نکن و با تغییر به نام خودت نزن، خودت زحمت بکش!
پروتکل علمی - پزشکی جهانی برای مقابله کلیه ویروس‌هایی مانند کرونا که انتقالشان از طریق بسته هوایی است:
۱- ماسک ان-۹۵ بزنید، کرونا از ماسک‌های معمولی رد می‌شود. ۲- فیلتر هوای قوی هپا بگذارید. ۳- تا جایی که می‌توانید از مردم حذر کنید. ۴- تغذیه خوب و سالم داشته باشید، مقادیر زیاد ویتامین C و D مصرف کنید. ۵- بسیار ورزش کنید. ۶- اگر توانستید حتما واکسن بزنید.
Date: چهارشنبه, ژانویه 30, 2019 - 19:00

درباره نویسنده/هنرمند

دیگر مطالب مرتبط

insurance بیمهتعمیرات هرگونه وسایل برقی - آلن

Share this with: ارسال این مطلب به